سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقش طایفه مرادقلی و تیره های وابسته در انقلاب و دفاع مقدس




 

در سلسله تحقیقات و مباحث بعمل آمده اجداد و اعقاب طایفه مرادقلی را می توان به شرح زیر نام برد.

مرادقلی __ سردار حاجی مراد یا مرادخان __ امیر کلان خان __ امیر شاهو خان __ سردار پاینده خان یا پاینده محمد خان__ حاجی جمال خان (بزرگ قبایل خراسان ایران) __ محمد زی __ نورالدین زی __ بارک __ زیرک __ عیسی __ زختر __ ابدال __ ترین __ شرف الدین __ سربن فرزند حضرت قیص عبدالرشید که محصر رسول الله (ص) شرفیاب شده اند . در یادداشت شجره ایشان توضیحات گفته شد ایشان بر اساس نوشته شیر محمد خان صاحب کتاب تواریخ خورشید جهان چاپ سال 1311 هجری شمسی صفحه 178 با 37 واسطه به ملک طالوت و با 45 واسطه به حضرت ابراهیم خلیل الله و 63 واسطه به حضزت آدم ( ع ) می رسد.

 





موضوع مطلب :


سه شنبه 92 مهر 30 :: 12:28 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی

   بیان سلسله نسب حضرت قیس عبدالرشید از عهد قیس تا عهد افغان بن ارمیاه بن ساؤل پادشاه اسرائیل (ع)

 قیص بن عیض بین سلون بن عتبه بن نعیم بن مره ین جلندر بن سکندر بن زمان بن عین بن بهلول بن سلم بن صلاح بن قاروج بن عتم بن فهلول بن کرم بن عمیل بن خذیفه بن منهال بن فیض بن علم بن اشموئیل بن هارون بن قمرود بن الی بن صلیب بن طلل بن لوئی بن عامیل بن تارج بن ارزند بن مندول بن مسلم بن افغناه بن ارمیاه بن ساؤل الملقب ملک طالوت پادشاه اسرائیل علیه السلام

باتفاق مورخین اهل اسلام و اهل کتاب ملک طالوت یا ساؤل بن قیصی پادشاه عظیم الشان اسرائیل از بنیامین بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل ا... (ع) است البته عقیده کعب اخبار و حمد الله مستونی و محمد بن اسحاق آنست که از سبط یهودا (برادر بنیامین) میباشد که البته روایات در این خصوص ضعیف میباشد. به هر حال هردو از نسل یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل ا...(ع) میباشد.

 چون حضرت یعقوب به یوسف رسید و احوال گذشته را بیان می فرمود یوسف در ذکر ماجرای خود از دو برادر شکر گفت و فرمود چون برادران قصد من کردند و من از تشنگی نالیدم و غلبه تشنگی مرا نزدیک بود به هلاک رساند لادی پنهان از دیگران شربتی آب به من داد و مرا از مهلکه بیرون آورد و وقتیکه برادران بر قتل من اتفاق کردند یهودا ایشان را مانع آمد با شنیدن این سخن حضرت یعقوب (ع) دعا فرمود که خداوند نبوت درنسل لادی و مملکت در سبط یهودا باشد .

در تفسیر جواهر مرقوم است که قبل از سلطنت ملک طالوت مملکت بنی اسرائیل همراه در سبط یهودا بود و حضرت یوسف هنگام وفات یهودا را به جای خود خلیفه و جانشین گردانیده بود.حضرت اسرائیل هفتاد هزار پیغمبر از نسل او مبعوث گشته اند.دوم اینکه از عهد اسرائیل تا عهد موسی علیه السلام که نسب موسی (ع) با چهار واسط به آن حضرت میپیوندد و حقتعالی نسل اسرائیل را آنقدر افزائید که شب خروج حضرت موسی از مهر از نسل دوازده پسران اسرائیل سوای نسوان و اطفال ششصد هزار مرد پیاده و سواره شمشیر زن بشمار آمدند اما بنیامین برادر عیانی یوسف علیه السلام بود و بقول اکثر تواریخ نسب قیس عبدالرشید به آن جناب می پیوندد و حقتعالی او را فرزندان بدین ترتیب ارزانی فرمود بلع، بکر، اخبیل و گیراء و نعمان و الجی که او را حرج و یحرج نیز می نویسند دیگر مپیم و چیم و این اسماء همه به لغت عبرانی اند و در اصطلاح عرب تغییر فاحش در آن واقع است و این تغییر اصلاحی لغات  موجب تغییر مسمیان نمی گردد. لذا به اتفاق مورخین اهل اسلام و کتاب ملک طالوت پادشاه عظیم الشان اسرائیل از نسل بنیامین بوده است و سایر روایات ضعیف می باشد.

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 مهر 29 :: 11:2 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

پیامبر اسلام به یکی از صحابه خود به نام خالد می فرمایند گروهی از قوم بنی اسرائیل چون از صدمه بخت النصر بابلی از ممالک شام و بیت المقدس جلا وطن شدند طایفه قلیلی از ایشان متوجه ممالک عجم گشته و در جبال غور و فیروزه که واقع ولایت خراسان امروزی است اقامت ورزیدند و بمرور قرون و دهور خلقی کثیر گردیده و بسبب فقدان علم و علما احکام دین موسوی را ببادداده گرفتار عارضه جهل و ضلالت اند باید که ایشان را از بعثت بنی آخر الزمان آگاه گردانی و بدین متین اسلام بخوانی خالد حسب الامر به آن گروه مکاتبه و چون نوشته خالد به آن گروه صاف دل رسید و در کتب سماوی یافته بودند که پیامبر آخرالزمان که خاتم انبیاء است از نسل قیدار و از قوم عرب است بلا تامل اجابت کردند و چند کس از بزرگان آن طائفه که بزرگترین ایشان قیس نام داشت و نسب او با 37 واسطه به ملک طالوت و با 45 واسطه بحضرت ابراهیم خلیل ا... و به 63 واسطه بحضرت آدم (ع) می رسد از جبال غور روانه به مدینه می گردد و به توسط خالد به خدمت رسول ا... (ص) مشرف شده و مسلمان می شوند.

 پیامبر اسلام (ص)از سرعت نمودن ایشان برای قبول دین اسلام و ننمودن تأمل در آن بسیار خوشدل گشته فرمودند که قیس اسم عبرانی است و من قیس را عبدالرشید نام کردم و به طایفه آن فرمودند که شما از نسل ملک طالوت هستید و او را حقتعالی در قرآن مجید به خطاب ملکی یاد کرده در حق او طالوت ملکا فرموده است پس باید که مردم شما را ملک گویند. از آن باز مردم عرب او را ملک عبدالرشید میخوانند .

چون در آن ایام پیامبر اسلام عازم فتح مکه بودند ملک عبدالرشید را با طایفه نو مسلمان افاغنه بهمراه خالد برای غزوه تعیین فرمودند و در روز فتح مکه هنگامیکه عکرمه بن ابو­جهل و دیگر شجعان قریش بر لشکر خالد که مقیم دیری بود که آنرا الحال دیر خالد میگویند حمله کردند و ضرب شمشیر سلیمانیان خورده واپس سمت مکه رو بگزیر نهادند و خالد و لشکرش تا کوچها شهر مکه تعاقب اوشان بعمل آورده و در آن معرکه چندین کس از قریش بر دست ملک عبدالرشید به جهنم رسیدند.

 چون خبر شجاعت و همت قیس عبدالرشید بآنحضرت رسید بر زبان وحی ترجمان گذشت که از نسل این مرد سلسله عظیمه پیدا خواهد شد که استحکام دین من کنند و مثل این مرد در استحکام و قوت چوب بطان کشتی است که قوام کشتی و حجاز بران میباشد ولی بطان کشتی دین من است فقط ازان باز عرب عبدالرشید را بطان گفتند و لفظ بطان ببار موحده تحتانی و طاء مهمله ممدوده حطی و حرف نون بلغت عربی است و معنی بطان بفارسی زیرین است یعنی زیرین کشتی که در باطن آب می باشد یعنی در زیر آب می باشد و بزبان هندی آن تخته را سخان کشتی می گویند.

آورده اند که هنگامیکه آن حضرت قیس عبدالرشید را مشابهت بطان دادند متصل آن از زبان مبارک فرمودند که از نسل این مرد شجعان و بهادران قتال و جلاوت و مردان صاحب حال و قال اهل معرفت و وحدت بظهور آیند فقط و شک نیست که موافق فرموده آنحضرت صلی الله علیه وسلم هزاران مردان موصوفین بصفات مذکوره بظهور رسیده و میرسند واین به اثبات رسیده و می رسد امید واثق است که مردم موصوف باین اوصاف ازین طائفه تا قیامت منقطع نخواهند شد.

چون حضرت پیامبر (ص) بعد فتح مکه با نصرت و ظفر به مدینه مراجعت فرمودند ملک عبدالرشید را بعد تعلیم و تلقین احکام شریعت به مهربانی تمام به وطن رخصت فرموده ارشاد فرمودند که در دیار غورستان رفته مردم غورستان را به دین اسلام دعوت نماید و با منکران دین جهاد و قتال نماید و چون به غورستان رسید مردم را به قبول دین اسلام ترغیب و تحریض نموده اکثر ساکنان غورستان از افاغنه و غوریان ضحاک نژاد و دیگر مردم گرد نواح آن به دلالت او مشرف به دین اسلام گشتند و تمامی مردم غورستان مقدم حضرت  قیس عبدالرشید پطان را به سبب حصول شرف صحبت نبوی حصول خطاب و القاب بزرگی از جانب نبوی واجب التعظیم والا طاعت دانسته سرداران و رعایا سر به اطاعت حکم او زیر نهاده و گوش به سخن او داشته حسب الحکم جهادها متواتره با کفار مردمان کوهستان و دامن آن کوه بعمل آورده آن کوه و دامانش را از حدود هرات تا حدود قندهار به ضرب سیوف از کفار تاجیک و غیره صاف و پاک نموده می رفتند و می زدند تا آنکه زیر لوای حضرت قیس عبدالرشید جهاد کنان به میان کوه کلان واقع سرحد هندوستان که در این وقت تخت سلیمان و قیسی غر گفته می شود و رسیده آن را از مخالفان دین اسلام خالی ساختند و هم از این سبب آن کوه به قیسی غر تسمیه یافت و روایتی آنست که آن حضرت نیز بر قلعه آن کوه وفات یافته و همدران کوه مدفون شدند.


 




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 مهر 29 :: 10:35 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

img.jpg

جانباز 35 درصد شیمیایی حاج حسن مرادقلی فرزند مرحوم ملا اکبر

متولد سال 1337 روستای کود زینل شهرستان زهک

     جانباز حسن مرادقلی همزمان با اوج گیری اعتراضات ضد نظام ستم شاهی مشغول خدمت سربازی در ژاندارمری بندر بوشهر بود . در حین خدمت به صورت مخفیانه در مجالس علیه شاه که توسط نماینده آیت الله دستغیب در بندر بوشهر برگزار می گردید شرکت می نمود .

     با پیروزی انقلاب به مدت یکسال عضو بسیج و سپس به عنوان نیروی ویژه بسیج و سپاه پاسداران مشغول بکار و از سال 1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد. در سال 1363 در عملیات خیبر بر اثر بمباران شیمیایی از نوع گاز خردل و خفه کننده و سیانور ، جانباز و به مدت 3 ماه در یکی از بیمارستان های تهران بستری می شود .

    با کسب بهبودی دوباره راهی جبهه می شود و در عملیات میمک بعنوان فرمانده دسته انجام وظیفه ، سپس در عملیات بدر بعنوان مسئول تدارکات و تغذیه شرکت مجدداً مجروح شیمیایی و برای مرتبه دوم راهی بیمارستان تهران می شود. پس از بهبود سلامتی در عملیات کربلای 1 و عملیات فاو شرکت و پس از بازگشت از مناطق عملیاتی مدتی را در مناطق بلوچستان راسک ، پیشین و پاروت خدمت می نماید.

    جانباز حاج حسن مرادقلی از سال 61 تا 67 حدود 7 سال بطور مداوم در مناطق جنگی و عملیاتی خدمت نموده اند . بعد از جنگ تحمیلی وارد بیمارستان چشم پزشکی زاهدان شده و هم اکنون مشغول خدمت در آن بیمارستان می باشد ایشان در جهت انجام فعالیتهای مذهبی و عقیدتی با بسیج همکاری و بارها بعنوان کارمند نمونه مورد تشویق قرار گرفته است.

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 مهر 23 :: 10:48 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

img_5.jpg

 

جانباز حاج عباس مرادقلی فرزند اسماعیل

عباس مرادقلی فرزند اسماعیل در سال 1343 در گنبد کاووس در خانواده ای مذهبی و مأنوس با قرآن و اهل بیت به دنیا آمد وی دوران ابتدائی را در کنار خانواده در روستای تاتار اولیاء از توابع گنبد کاووس گذراند.دوران راهنمایی را به شاهرود از توابع استان سمنان نقل مکان نمود بعد از گذشت یک سال به منطقه 17 تهران رفته و در مدرسه راهنمایی بهبهانی مشغول به تحصیل شد . در کنار تحصیل ، بعد از ظهرها در دانشگاه خصوصی فردی به نام مهندس حبیب نفیسی مشغول کار و در نهایت در سال 1356 موفق به اخذ مدرک سوم راهنمایی گردید.اتمام دوره راهنمایی وی همزمان با اوج گیری مبارزات ملت ایران بر علیه رژیم ستم شاهی در سال 1357 شد .

 سپس ضمن تحصیل در دبیرستان وارد گروههای انقلابی گردید فعالیتهای سیاسی ایشان از همان زمان آغاز گردید و در یکی از از گروههای تحت عنوان پیروان خط امام خمینی (ره) که زیر نظر آیت الله طالقانی رهبری می شد فعالیتشان را شروع  و به دلیل اینکه جوانی فعال و زیرک بود خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و به عنوان سرگروه یک تیم انتخاب شد .

از جمله فعالیتهایی که توسط ایشان و تیم همراهش صورت می گرفت شعار نویسی بر علیه رژیم شاهنشاهی ، پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) و تشویق مردم جهت شرکت در تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی و ...و فشار بر علیه رژیم جهت آزادسازی زندانیان سیاسی که در همان زمان حضرت امام خمینی (ره) به آیت الله طالقانی لقب ابوذر زمان را دادند.

از دوستان نزدیک وی که در مبارزات با ایشان همکاری داشته اند آقای محمد علی مرادقلی فرزند شاهمیر ساکن زاهدان – احمد علی مرادقلی – غلام حسین مرادقلی فرزند ابراهیم از روستای کلبعلی زابل که در آن زمان ساکن گرگان بود و محمود جهانتیغ و .... می باشند .

ازمناطقی که ایشان بیشترین فعالیت را داشته منطقه خجیر تهران محل تفریحگاه شاه و درباریان معروف به کاخ چوبی بود در آنجا  تعداد زیادی در قالب کارگروه باغبان مشغول کار بودند این گروه در هوشیاری و بیداریشان با پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی نقش بسزایی داشته اند . تا جایی که نقشه ترور شاه را  با کمک فردی به نام داوود که مسئول شکارگاه بود به اجرا درمی آورند در ابتدا سلاح خفیف را به داخل شکارگاه وارد و قصد داشتند در فرصت مناسب که شاه جهت تفریح به خجیر می آید وی را ترور نمایند متاسفانه در آخرین مراحل اجرای نقشه  ،  گارد شاه متوجه شده و داوود که قصد اجرای نقشه ترور را داشت به شهادت می رسد .اما شهادت داوود باعث دلسردی نگردید و در یک اقدام دیگر اعضای تیم عکس شاه را به گردن یک الاغ آویزان و در مسیر تفریح گاه شاه رها و خودشان متواری می گردند.

برابر گفته های دوستان جانباز عباس مرادقلی و اقوامی که عیناً مشاهده نموده اند : روزنامه رنگین کمان که در آن زمان اخبار مبارزان را به چاپ می رساند عکس بزرگی ازاین جانباز عزیز را در تیتر اول روزنامه در حالی که با مشت های گره کرده در حال شعار دادن بود به چاپ می رساند و ایشان را به عنوان یکی از سران و فعالین انقلابی معرفی می نماید. اقوام و دوستان از وی می خواهند مدتی را مخفی باشد تا دست نشاندگان رژیم شاهنشاهی به وی آسیب نرسانند ولی او که شهادت را سعادت می دانست با کمال شجاعت اعلام می کند من اگر از این افراد ترسی به دل می داشتم پا به مبارزه نمی گذاشتم.

این مبارزات ادامه یافت تا اینکه با آمدن حضرت امام (ره) به وطن وپیروزی انقلاب اسلامی و تعیین دولت موقت ضمن ادامه فعالیت ها مجدداً در چاپخانه مشغول کار می گردد. اما برخی از سلطنت طلبها و گروه های چپ از جمله سازمان منافقین اقدام به راهپیمایی می نمودند برادر عباس مرادقلی و دوستانش به فعالیتهای انقلابی و دفاع از انقلاب ادامه داده تا جایی که در مقابل راهپیمایی های مخالفان کوتاه نیامده و در مقابلشان در طرفداری از انقلاب اسلامی راهپیمایی و به مقابله با آنها می پرداختند.

در یکی از این راهپیمایی ها آقای غلامحسین مرادقلی فرزند ابراهیم از روستای کلبعلی زابل در دانشگاه تهران به دست مخالفان می افتد و از وی می خواهند به حضرت امام خمینی (ره) توهین کند که وی از این کار امتناءمی ورزد به همین دلیل می خواهند در جلوی دانشگاه او را حلق آویز نمایند . نیروهای انقلابی که شاهد مهیا نمودن وی برای حلق آویز کردن بودند به دانشگاه حمله می کنند و او را آزاد می نمایند.در عکس زیر تصویر ایشان را ملاحظه می فرمایید اما فعلا متاسفانه از ایشان اطلاعی ندارم هر کجا هستند برایشان آرزوی سلامتی می نمایم.


img_6.jpg

       از سمت چپ : نفر اول غلامحسین مرادقلی - نفر سوم عباس مرادقلی


               مسافرت ایشان به زاهدان و ادامه مبارزات در کنار شهید کریمپور 

با توجه به اینکه شغل اصلی و فعالیت در چاپخانه به عنوان تخصص کاری برایشان مطرح بود جانباز عباس مرادقلی به همراه دوستانش به زاهدان آمدند و اقدام به تأسیس چاپخانه 22 بهمن نمودند . در حال حاضر به عنوان مؤسسه چاپ ونشر استان واقع در خیابان شهید بهشتی می باشد شروع فعالیت در زاهدان همزمان شد با انفجار حزب جمهوری توسط منافقین کوردل .

جانبازحاج عباس مرادقلی که انقلاب را با تمام وجودش درک کرده بود دست از همکاری و همراهی انقلابیون بر نداشته و در زاهدان با شهید بزرگوار کریم پور که در سپاه پاسداران فعالیتهای فرهنگی می کردند همکاریش را آغاز می نماید . ضمناً شهید کریم پور به عنوان نماینده حزب جمهوری اسلامی در زاهدان و محل فعالیتشان در تقاطع خیابان طالقانی و مصطفی خمینی مجتمع اداری فرهنگی شهید نوری صفا فعلی به صورت شبانه روز  بود.

از جمله فعالیتهایشان پخش روزنامه و مجله من جمله مجله کودک مسلمان بلوچ در بین دانش آموزان و مدارس بوده است و فعالیتهای فرهنگی در حزب جمهوری اسلامی گردآوری مجلات و کتب معاندین و تهیه جوابیه برای آنها بود ایشان تایپ کردن نامه ها و جوابیه ها را انجام می داد.

تقاضای رفتن به جبهه

با شروع جنگ تحمیلی توسط رژیم بعث عراق به کشور عزیزمان آقای  حاج عباس مرادقلی تقاضای رفتن داوطلبانه به عنوان بسیجی  به جبهه های حق علیه باطل را می نماید که با مخالفت مسئولین مواجه می شود از ایشان خواسته می شود که وجود شما در اینجا ضرورت بیشتری داردپس از اینکه از رفتنش به جبهه جلوگیری به عمل می آید، مخفیانه به دفتر گزینش و استخدام ارتش مراجعه و اولین سوالش این است که آیا به جبهه هم می فرستید مسئول وقت آن زمان ستوانیار شهرکی اعلام می دارد احتمالش هست بفرستند و همچنین احتمال دارد نفرستند.

آقای مرادقلی اعلام می دارد در صورتی که به جبهه بفرستید حاضرم ثبت نام کنم و بالاخره ثبت نام انجام و سه ماه در پادگان آموزشی لشکرک تهران آموزش نظامی را سپری می کند.

از آنجا که فعالیتها و عملکرد وی بر همگان آشکار بوده و در همان زمان حفاظت اطلاعات در حال شکل گیری در ارتش بودابتدا جذب حفاظت می گردد ولی بنا به علاقه ای که به بحث های مذهبی و عقیدتی داشته به قسمت سیاسی ایدئولوژیک انتقال می نماید ( البته سیاسی ایدئولوژیک همان عقیدتی سیاسی فعلی می باشد )

در ادامه مدت 8 ماه در سازمان عقیدتی سیاسی دوره های لازم را می گذراند و در سال 1362 به عقیدتی سیاسی لشکر 88 زرهی مستقر در استان سیستان و بلوچستان منتقل و به عنوان مسئول عقیدتی سیاسی گردان 212 ارتش در شهرستان زابل منصوب و بلافاصله بنا به علاقه ای که داشته داوطلبانه به جبهه اعزام و در مناطق مختلف جنگی بعنوان مسئول عقیدتی سیاسی  خدمت می نماید. ایشان در تک مورخه 31/4/67 در سومار از سمت راست دچار موج انفجار و جانباز مغز و اعصاب 20 درصدمی گردد . وی بعد از قبول قطعنامه 598 تا چندین سال در مناطق عملیاتی حضور داشته است.

این ایثارگر عزیز و گرانقدر بمدت ده سال و هشت ماه و هشت روز سابقه حضور در جبهه و مناطق عملیاتی را داشته و مفتخر به درجه جانبازی شده است  و در حال حاضر بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی می باشد.

 



 




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 مهر 21 :: 1:58 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی

اسنادی از مبارزات انقلابی بزرگ طایفه مرادقلی برگرفته از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (42) شهید حجت الاسلام و المسلمین شهید محمد تقی حسینی طباطبائی به ترتیب صفحات 114 ، 195 ، 198 ، 467 ، 538

sanad1.jpg

sanad2.jpg

sanad3.jpg

sanad 4.jpg

sanad5.jpg




موضوع مطلب :


شنبه 92 مهر 20 :: 9:11 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

http://www.vivaupload.ir/images/f8zjchk8ff7as8jdb06.jpg

 

دیدار و گفتگو با حضرت حجت الاسلام غلامرضا عربشاهی مقدم ( مرادقلی ) بزرگ طایفه مرادقلی در سیستان

  با خبر شدیم که روحانی وارسته حضرت حجت الاسلام غلامرضا عربشاهی مقدم ( مرادقلی ) بزرگ طایفه مرادقلی در سیستان در بستر بیماری به سر می برند فرصت را غنیمت دانسته روز سه شنبه مورخه 1392/7/16به محضر ایشان رفتیم علی رغم نا مساعد بودن حالشان با آغوش باز از ما استقبال نمود .

بعنوان اولین سوال از ایشان خواستیم از نقش خود در مبارزه با رژیم ستمشاهی توضیحاتی را بفرمایند؟

  ایشان فرمودند من در دو قیام شرکت داشتم  در قیام 19 بهمن 1330 که بجز زابل در آن زمان در هیج جای کشور قیامی صورت نگرفته بود در بسیج مردم نقش داشتم و در آن زمان ما اولین شهید این قیام  شهید گلزار مراد قلی را از این طایفه تقدیم اسلام و انقلاب کردیم . همچنین آقای حسینی که ممنوع المنبر شد بعد از آن متصدی مدرسه علمیه حکیم زابل و مدیر کتابخانه از سال 50  تا سال 57 بعهده من بود لذا مبارزه با رژیم ستمشاهی را از فعالیتهای فرهنگی در کنارسید محمد تقی حسینی شروع کردم .

  در انقلاب من و آقای شهید حسینی نقش اصلی را در شهر زابل داشتیم آن استاد و من شاگرد  ،  مابقی کسان در خانه بودند و می ترسیدند وارد میدان شوند ارتباط ما به حدی بود که بارها در جمع خصوصی ایشان می گفت ما سه برادر هستیم یکی هم شما . انقلاب از قم و تهران شروع شده بود هر کسی جرآت نمی کرد رساله ها و نوارهای حضرت امام را توزیح کند من مسئول کتابخانه بودم این کتابخانه در سال 1344توسط شهید ایجاد شد و نقش آن جذب جوانان حقیقت خواه در شهرستان بود تا مردم را آگاه کنیم از طرفی نفر دوم در مدرسه و در سطح منطقه از سال 50 تا 70  بعد از شهید بودم  یادم هست از ساواک آمدند وارد مدرسه شدند و گفتند متصدی مدرسه کیست یکی از دوستان گفت من که کشاورزم دستهایم را ببینید پینه بسته است مراد قلی متصدی است  .

  مدتی هم غیر مستقیم مسئولیت داشتم تا از چشم ساواک دور باشم و حتی فامیل خودم را در سال 52 به دلیل گم کردن رد پا عوض کردم هرچند اداره آمار همکاری نمی کرد و گفتند مقتدرتر از فامیل مرادقلی نداریم و عوض نمی شود اما چون رئیس شهریاری نامی از منطقه خودمان بود اینکار انجام شد .

 

http://www.vivaupload.ir/images/716xfhtsfe1mt063jzz.jpg

  شهید حسینی زندان بود ساواک جرات دستگیری من را بدلیل واهمه نمودن از فامیل نداشت لذا من را احضار می کردند و اگر برنامه ریزی برای دستگیری می کردند فرصت به آنها نمی دادم . رضاخان سرابندی بارها ماشین را درب مسجد می گذاشت که من را ببرند متوجه می شدم .

  روزی من خیلی ناراحت بودم سید متوجه شد که سه تا از بچه های من مریض هستند گفت برو بچه ها را بیار دکتر ، آوردم شهر زابل حالا دکتر ها از ساواک می ترسند که برای ما کاری کنند . بالاخره دکتر نسخه نوشت آمدم داروخانه متوجه شدم ساواکی من را دید و درب داروخانه حیران و سرگردان شد و طرف من را نگاه میکرد گفتم کاری داری گفت بله بریم ساواک حالا نصف شب شده به سید محمد علوی گفتم دارو را بده به او تلفن کرده بودند که دارو را ندهی ، دارو را سریع داد و نسخه را برنداشت  از ساواک بر عمویش زنگ زده بودند که آمپول را تزریق نکنی تا ما بیاییم تزریق کرد و درب مطب را فورا بست  من با اقتدار از لابه لای درختها و کوچه کمالی که برق نداشت خودم را به خانه رساندم و معاون ساواک جرات نکرد مرا دستگیر کند و جرات نزدیک شدن به منزلم را هم نداشتند.

  شهید حسینی که زندان بود من را مکرر احضار می کردند از من تعهد گرفتند که در مسجد جلسه تشکیل ندهی ، سوال می کردند چند تا طلبه هستید نام آنها کیست ؟ کتابهای سید محمد تقی را کجا کردی ؟ من گفتم وارث منم کتابها را نمی دهم رسید بیارید تحویل شما می دهم .ساواکی مشتی محکم توی دهنم زد گفت گور پدرت آبرویمان رادر شهرستان بردی ما در جلسات شما می نشینیم خیلی تند صحبت می کنی ، من گفتم شما مردم را اینطور می کشید شما گفتید من یکسال زندان دارم بگذارید برم زندان چرا می زنید.

  الحمد لله انقلاب نتیجه داد من به آقای حسینی گفتم از زهک تا کوهک و از کوهک تا میلک و میل نادر هر کس را بگیرند با من هماهنگ کنند در اول انقلاب برای افرادی در نزد آقای حسینی وساطت و درخواست لغو حکم اعدام آنها رانمودم که الان برای خودشان سردار طایفه و خانواده هایی ارزشمند شدند که مسئولین استان و نظام توجه خاصی به آنها دارند. آقای حسینی در جواب درخواستهایم می گفت من اینها را به تو بخشیدم .

 حاج آقا جنابعالی بعنوان بزرگ طایفه مرادقلی چه خواسته ای از مسئولین نظام داشته و دارید ؟

کاری که برای خدا باشد اجر و مزد آن هم پیش اوست . بله من در قبل و بعد انقلاب یار و یاور و همسنگر و برادر برای آقای حسینی بودم . طایفه من هم همینطور در مبارزه همیشه اول بود چرا که ما اولین شهدا را در دو قیام بهمن سال 1330 شهید گلزار مرادقلی و در بهمن 1357 معلم شهید تیمور مرادقلی را تقدیم اسلام و انقلاب کردیم و بیش از صدها شهید و آزاده و جانباز را تقدیم کردیم اما هیچ وقت نه خودم و نه طایفه ام سهم خواهی نکردند نامهربانی ها و ناملایمات در حق تحصیل کرده های طایفه را دیدم و شنیدم اما واکنشی نشان ندادم  چون معامله با شخص دیگری است. از روزی که ساواک نوشیدنی را به من خوراند با ناراحتی کلیه دست و پنجه نرم می کنم . 22 سال در بنیاد شهید بودم شهدای عزیز را که شیمیایی بودند غسل و کفن نمودم. اقوام درجه یک آنها بعضا جرات دست زدن نداشتند اما من اینکار را با افتخار در طول انقلاب انجام دادم و کسالتهایی که در این راستا بر من وارد شد هیچ موقع مطرح ننمودم.

حاج آقا نظرتان در مورد طایفه مرادقلی و جوانان غیرتمند آن چیست ؟

  من 22 سال سرپرست ، معاون ، مدد کار اجتماعی ، کارشناس و پست های دیگری را در بنیاد شهید داشتم حرمت فامیل باید حفظ شود فامیل مرادقلی سنگر است و تمام فامیلها تکیه به سنگر می کنند شما مثل سنگر مردم را حمایت کنید بعضی از جوانها که تعدادشان اندک است متاسفانه خدازده پول و مادیات دنیوی شدند و برای بدست آوردن منافع به فامیل اهانت می کنند که نباید اینطور باشد و حرمت فامیل باید حفظ شود .

  براساس مطالعاتی که داشتم مرادقلی ها از سادات حسنی و عمامه سفید هستند و مرادخان جد مرادقلی های سیستان را سید حاجی مراد یا سردار سید مراد می گفتند سید مبارک یا بارک از قوم درانی است و قوم درانی با 19 پشت به اولاد ابراهیم خلیل الله می رسد .

 مرادخان با دو تا از برادرانش به نام بهمن خان و سلطان خان به مکه می رود در مسیر برگشت به زیارت عتبات عالیات – کربلا ، نجف و کاظمین – و زیارت  امام رضا (ع) در مشهد می رود موقع برگشت در محدوده روستای دولت آباد سیستان می گوید من شیعه هستم دو برادر قصد کشتن برادر را می کنند که درست قبل از استقلال افغانستان در سیستان می ماند و فامیل کوچکزایی می بینند عجب جوان مقتدر خوبی هست به  آن زن می دهند بنابراین طایفه مرادقلی از شیر کوچکزایی هستند . در حدود 250 تا 300 سال قبل دو یا سه سال حکومت سیستان به دست فامیل بارکزایی و مرادقلی بوده است.

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 مهر 20 :: 8:44 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 جمال خان..jpg




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 مهر 14 :: 12:19 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی

img_0002.jpg

 

  جانباز  50 درصد حاج محمود مرادقلی فرزند دادشاه متولد سال 1340- روستای دولت آباد شهرستان زابل    

این جانباز سرافراز در تاریخ 1362/4/4 به منطقه عملیاتی کردستان اعزام و در عملیات والفجر 2 مجروح می شود. ایشان هم اکنون در منطقه زیباشهر زاهدان در خیابانی که به نام خودشان هست ساکن می باشد.

چه زیبا شاعر اهل سنت سعید ملک نژاد در وصف ایشان گفت :

جبهه جای عاشقان دل سپرده است              جان نثاران سر و جان بر کف و دست

جبهه جای وصل عاشق پیشه هاست             ریشه ها را سنجش آنجا تیشه هاست

جبهه یعنی بیستون  فرهاد  عاشق               هست سر تنها به  پای  دوست  لایق

بشنو از من  داستان        پهلوان                سرگذشت     شیر  مرد    سیستان

جان فدایی بودنش  گردید   عیان                 نمره اش بیست است روز امتحان

خصم را گردن  شکسته  غیرتش                 فخر    جانبازی  رسیده    نوبتش

در جدال تن  به  تن  آسوده  بود                  پشت دشمن را به خاک آلوده بود

مرغ پران  در  هوا  از  تیر او                   بیمناک   و دشمن  از شمشیر او

خوش دمار آورده  از روز عدو                 تیغ  می زد  مثل  مولا  رو برو

باتلاق  شرق  بصره   رزمگاه                  پادگان  حاجی   عمرانش    پناه

خور  مال  و  فکه  هم آوردگاه                 دشمن  آنجا شد  به دست  او تباه

رزم خرمشهر و آبادان  مپرس                  بزم خون غلطیدن یاران  مپرس

از رشادتهای شیر مرد سیستان                 جوی خون از کرخه شد تا رود راین

می شود این مثنوی هفتاد من                    زین سبب کوتاه  بایستی  سخن

میم و را با الفت با دال و قا ف                           بیشتر از لام و یا بگذار صاف

            شهرتش آنگاه می دانی که چیست            

نام  محمودش  بجز محمود نیست

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 مهر 13 :: 8:33 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

         موضوع از این قرار است که ذوالفقار خان نوه ی مرادقلی فرزندی به نام اکبر داشته است . اکبر برادرزاده ی ابراهیم خان و پسر عموی لشکر خان ، شاه نظر خان ، شاهمیر ، شاهکرم ، شاهرخ و جعفر می باشد. وی در روستای خمک شهرستان زابل ساکن و از ایشان چهار پسر و دو دختر باقی مانده اند که آنها به نام خانوادگی مرادقلی گلی معروف می باشند. 

گفته می شود اکبر دارای اخلاق خوب و پسندیده و دست به خیر بوده و از زمانی که به روستای خمک نقل مکان نموده  اخلاق و رفتار وی زبانزد خاص و عام بوده و مردم منطقه از ارادتی که به نامبرده داشته اند او را به نام اکبر گل مورد خطاب قرار می دادند و این شایستگی  شامل فرزندان وی نیز بوده تا جائی که در شناسنامه هایشان پسوند مرادقلی گلی اضافه شده است . فرزندان اکبر ذوالفقار عبارتند از عباس ، محمد ، دادی ، شریف ، ماه بی بی ، فاطمه


 

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 مهر 9 :: 9:35 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی
1 2 3 >