سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقش طایفه مرادقلی و تیره های وابسته در انقلاب و دفاع مقدس




 


 بحث ریشه ای در عقاید است که آیا معصومان باید از نژادی پاک و شایسته به دنیا بیایند یا اینکه نطفه های ناپاک و رحم های آلوده نیز می توانند ــ معاذالله ــ  پیامبری را بپرورانند؟

شیعه بر خلاف اهل سنت ، ناپاکی و آلودگی را در حق پدران و مادران پیامبران نیز روا نمی دارد و معتقد است که رسول خدا و بلکه تمامی پیامبران باید از نژادی شایسته،پدرانی موحد و مادرانی پاکدامن ولادت یافته باشند.این یک شمای کلی از پدران پیامبراسلام (ص) است دقت کنیم که حضرت آدم نفر اول است  و حضرت خاتم نفر 47 و داخل پرانتز ها مقدار عمر آنان است .

1- آدم (930 سال )             13- شالخ ( 433 )                 25- ادد                     37- غالب 

2- شیث ( 912)                  14- هود ( 474 )                   26- عدنان                38- لوی        

3- آنوش ( 815 )                 15- فالغ ( 239 )                  27- معد                   39- کعب

4- قینان ( 910 )                16- آرغو ( 239 )                    28- نزار                    40- مره

5- مهلائیل ( 890 )             17- ساروغ ( 230 )                 29- مضر                  41- کلاب

6- یرد ( 962 )                    18- ناحور ( 240 )                30- الیاس                  42- قصی

7- ادریس ( عروج 536 )        19- تارخ( 205 )                  31- مدرکه                   43- عبدمناف

8- متوشلخ ( 887 )            20- ابراهیم ( 175 یا 200 )        32- خزیمه                44- هاشم

9- لمک ( 800 )                  21- اسماعیل                     33- کنانه                   45- عبدالمطلب

10- نوح ( 1300 )                22- قیدار                             34- نضر                   46- عبدالله

11- سام ( 400 )                23- همیسع                         35- مالک              47- محمد (ص )

12- ارفخشذ ( 405 )           24- اد                                 36- فهر

 اما  سلسله نسب حضرت قیس عبدالرشید از عهد قیس تا عهد ساؤل ابن قیصی پادشاه اسرائیل (ع) : قیص بن عیض بن سلون بن عتبه بن نعیم بن مره بن جلندر بن سکندر بن زمان بن عین بن بهلول بن سلم بن صلاح بن قاروج بن عتم بن فهلول بن کرم بن عمیل بن خذیفه بن منهال بن فیض بن علم بن اشموئیل بن هارون بن قمرود بن الی بن صلیب بن طلل بن لوئی بن عامیل بن تارج بن ارزند بن مندول بن مسلم بن افغناه بن ارمیاه بن ساؤل الملقب ملک طالوت پادشاه اسرائیل علیه السلام

باتفاق مورخین اهل اسلام و اهل کتاب ملک طالوت یا ساؤل بن قیصی پادشاه عظیم الشان اسرائیل ازسبط بنیامین بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل ا... (ع) است . اسحاق در 97 سالگی ابراهیم به دنیا می آید و به اسرائیل یعنی بنده ی خدا یا همان عبدالله لقب می یابد. همه ی بنی اسرائیل از طریق فرزندان دوازده گانه ی یعقوب بن اسحاق به او بر می گردند.بنابراین پیامبر اسلام (ص) از نسل قیدار ابن اسماعیل ابن ابراهیم (ع) و حضرت قیص از نسل بنیامین ابن یعقوب ابن اسحق ابن ابراهیم (ع) است و بلافاصله دعوت پیامبر اسلام را پذیرفته و دین اسلام را انتخاب می نماید. ملاحظه می فرمایید اینکه می گویند ابراهیم پدر ادیان توحیدی است به خاطر همین است که هم اسماعیل و پیامبر اسلام به وی بر می گردند و هم تمام انبیای بنی اسرائیل که کم هم نیستند.

 تاریخ نویسان در تعداد و اسامی افراد از حضرت آدم تا اسماعیل و از حضرت عدنان تا خود پیامبر هیچ تردیدی ندارند و تنها ابهامی که وجود دارد در تعداد و اسامی این زنجیره ازقیدار فرزند اسماعیل تا عدنان می باشد. ما در این نسب به روایت ام سلمه از پیامبراستناد کرده ایم و بر اساس نقل او ردیف های 22 تا 25 را ذکر کرده ایم.  ام سلمه همسر گرامی پیامبر (ص) می گوید: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: "...عدنان هوأد بن أدد بن الیسع بن الهمیسع بن سلامان بن نبت بن حمل بن قیدار بن إسماعیل بن إبراهیم (ع) بن تارخ بن تاخور بن ساروخ بن أرعواء بن فالغ بن عابر و هو هودع بن شالخ بن أرفخشد بن سام بن نوح (ع) بن لمک بن متوشلخ بن أخنوخ و یقال أخنوخ و هو إدریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم (ع) أبی البشر".[1] بنابر این، پدر ابراهیم تارخ و آزر عموی او است.[2]

بی گمان مشرکان و بت پرستان دشمنان خداوند محسوب می شوند و بر هر مسلمانی واحب است که از دشمنان خدا برائت جوید نه این که نسبت به آنها ملاطفت و عطوفت به خرج دهد، از این رو می بینیم که ابراهیم بعد از آن که برایش روشن شد که عمویش دشمن خداوند است، از او برائت جست، خداوند از ابراهیم خلیل الله چنین نقل می کند: "فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ"؛ امّا هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بیزارى جست.[3]

پدران و اجداد پیغمبر(ص) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم(ع) هم همین است; زیرا ابراهیم(ع) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.

جالب توجه است که در قرآن مجید، انبیایی همانند ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، موسی و دیگر پیامبران همه مسلمان معرفی شده و به دین اسلام اعتقاد داشته اند (4) .

اولین پیامبر الهی یا شیخ الانبیاء حضرت آدم علیه السلام نیز در مورد اسلام و پیامبر آن آگاهی داشته، چنانکه در «انجیل » (5) ، «برنابا» می خوانیم:«همین که خلقت آدم تمام شد و به پا ایستاد نوشته ای را در فضا دید که چون خورشیدی می درخشد و چنین نوشته بود، «لااله الاالله محمد رسول الله » و خداوند فرمود: محمد رسول الله فرزند تو است که سالها پس از این به جهان خواهد آمد و به زودی پیغمبر من خواهد شد که همه چیز را به خاطر او آفریدم . پس آدم پیش خدا زاری کرد که این نوشته را بر انگشتهای دست من نقش کن و سپس آدم این کلمات را با مهر پدری بوسید و به چشم کشید و گفت فرخنده باد آن روزی که تو به دنیا روی خواهی آورد» (6) .


پیامبر بزرگ الهی حضرت عیسی علیه السلام به آمدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنین بشارت می دهد: (از ترجمه آقای مکارم استفاده شود) .«من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و حقانیت کتاب تورات را که مقابل من است، تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسولی که نامش احمد است بیاید» . (7) آن حضرت در انجیل برنابا، بارها مژده آمدن پیامبر اسلام را داده و به کرات به نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله اشارت فرموده اند (8) .اضافه می شود که «هرقل » ; قیصر (9) روم، در جواب نامه پیامبر که او را دعوت به اسلام فرموده بودند نوشت: «به راستی من گواهی می دهم که تو فرستاده خدائی، تو را در انجیل نزد خود می یابیم، عیسی بن مریم ما را به تو مژده داده است » (10)


حفظ و حراست از نور محمدی صلی الله علیه و آله واجب مهمی بر عهده پیامبران الهی بوده است چنانکه «ارمیا» و «یوحنا» ، از سوی خداوند مامور شدند «معدبن عدنان » (جد بیستم پیامبر اسلام) را جهت تداوم نور محمدی صلی الله علیه و آله در صلب پدران، از شر جبار خونریزی مانند «بخت النصر» حفظ و به تربیتش اقدام نمایند . چگونگی اینکه بخت النصر حاکم امپراطوری بعد از کوبیدن بنی اسرائیل و به اسارت گرفتن هجده هزار نفر از آنها که در میانشان هزار پیامبر بود (11) (و همین اسرا بودند که بعدها توسط کورش هخامنشی با فتح بابل، آزاد شده و به بیت المقدس بازگشتند و لذا نام کورش به تقدیر و بزرگداشت، به عنوان مسیح خدا در تورات ثبت شد . (12) ) جهت تصرف عربستان عازم گردید . «بخت النصر» میان ایله و ابله سپاهی فراهم آورد که وارد سرزمین عرب شدند و هرچه جنبنده بود بکشتند و خدای تعالی به «ارمیا» و «یوحنا» وحی کرد که خدا قوم شما را بیم داد و بس نکردند و پس از پادشاهی، بندگان شدند و پس از عیش نعیم به گدایی افتادند و مردم عرب را نیز بیم دادم اما لجاجتشان بیفزود و بخت النصر را بر آنها تسلط دادم که انتقام بگیرم، اینک «معد بن عدنان » را دریابید که محمد از فرزندان اوست که در آخر الزمان وی را برانگیزم و پیامبری را بدو ختم کنم و «معد» را به وی عزت دهم » .


دو پیامبر برون شدند و زمین برای آنها پیچیده شد (مسافتشان کوتاه گردید طی الارض) و از بخت النصر پیش افتادند و «عدنان » را بدیدند و به سوی «معد» رفتند و وی دوازده ساله بود و وی را بر براق سوار کردند و در ساعت به حران رسیدند و در حران به نزد خود به تربیتش همت گماشتند . «بخت النصر» از عربان کشتار بسیار کرد و سرزمین عرب، ویران ماند و چون «بخت النصر» بمرد، «معد بن عدنان » با جمعی از پیامبران بنی اسرائیل به قصد حج به مکه باز آمده همگان حج به جای آوردند . «معد» دختر «جرهم بن جرهمه » را به زنی گرفت و «نزار» پسر «معد» از او زاده شد» (13) 

در طول تاریخ پادشاهان و ستمگران زیادی قصد کعبه (14) ، (15) کردند که یا مانند «ابرهه » جان بر سر آن نهادند یا سر بر آستان آن سودند و به دورش گردیدند . راستی چه سری در این چهار دیواری است که گردنکشان و خونریزانی همچون اسکندر مقدونی (که خود را خدا می دانست) (16) و «تبع » را به احترام و طواف وا می دارد؟ «دینوری » آورده است:

«اسکندر، از یمن آهنگ تهامه (زمین مکه را تهامه گویند) (17) کرد و در آن هنگام، قبیله «خزاعه » ساکن مکه و بر آن شهر چیره بودند . «نضر بن کنانه » (جد سیزدهم پیامبر اسلام) نزد اسکندر آمد و اسکندر از او پرسید چرا باید این گروه از «خزاعه » در حرم مکه ساکن باشند؟ و «خزاعه » را از مکه بیرون راند و مکه را مخصوص «نضر» و فرزندان کنانه قرار داد . اسکندر حج خانه کعبه گزارد و میان فرزندان «معد بن عدنان » که ساکن حرم بودند جوایز و بخششهایی پخش کرد و از جده از راه دریا آهنگ سرزمینهای مغرب نمود» (18) .

فردوسی آمدن اسکندر به مکه را چنین نظم نموده است:

سکندر بیامد بسوی حرم

گروهی برو شاد و بهری دژم

ابا ناله و بوق و با پیل رفت

بدیدار جای سماعیل رفت

که خان حرم را برآورده بود

بدو اندرون رنجها برده بود

خداوند خواندش ببیت الحرام

بدو شد تو را راه یزدان (19) تمام ...

«نضر» نبیره «اسماعیل » پیامبر، پیش اسکندر رفته از ظلم و ستم خزاعه نسبت به فرزندان اسماعیل بنالید:

سکندر ز نضر این سخنها شنید

ز تخم خزاعه هر آنکس که دید

همه کشت و بستد حجاز و یمن

برای و بمردان شمشیر زن

نژاد سماعیل را برکشید

هر آنکس که او مهتری را سزید

پیاده بیامد ببیت الحرام

سماعیلیان زو شده شادکام

بهر وی که برداشت قیصر ز راه

همی ریخت دینار گنجور شاه ... (20)

دکتر «سید حسین صفوی » نیز با توضیحات مفصل، داستان رفتن اسکندر به مکه را از مجعولات دانسته و شعرهای فردوسی در این مورد را خلاف واقع می پندارند (21) ، (22) .


 جالب اینکه هم اجداد پیامبر اسلام و هم اجدادحضرت قیص عبد الرشید از پادشاهی بخت النصر در امان نبودندو پیامبراسلام در جریان کوچ اجداد قیس بوده است چرا که پیامبر اسلام(ص) به یکی از صحابه خود به نام خالد می فرمایند گروهی از قوم بنی اسرائیل چون از صدمه بخت النصر بابلی از ممالک شام و بیت المقدس جلا وطن شدند طایفه قلیلی از ایشان متوجه ممالک عجم گشته و در جبال غور و فیروزه که واقع ولایت خراسان امروزی است اقامت ورزیدند   باید که ایشان را از نبی آخر الزمان آگاه گردانی و بدین متین اسلام بخوانی خالد حسب الامر به آن گروه مکاتبه و چون نوشته خالد به آن گروه صاف دل رسید و در کتب سماوی یافته بودند که پیامبر آخرالزمان که خاتم انبیاء است از نسل قیدار و از قوم عرب است بلا تامل اجابت کردند و چند کس از بزرگان آن طائفه که بزرگترین ایشان قیس نام داشت و نسب او با 37 واسطه به ملک طالوت و با 45 واسطه بحضرت ابراهیم خلیل ا... و به 63 واسطه بحضرت آدم (ع) می رسد از جبال غور روانه به مدینه می گردد و به توسط خالد به خدمت رسول ا... (ص) مشرف شده و مسلمان می شوند.


 پیامبر اسلام (ص)از سرعت نمودن ایشان برای قبول دین اسلام و ننمودن تأمل در آن بسیار خوشدل گشته فرمودند که قیس اسم عبرانی است و من قیس را عبدالرشید نام کردم و به طایفه آن فرمودند که شما از نسل ملک طالوت هستید و او را حقتعالی در قرآن مجید به خطاب ملکی یاد کرده در حق او طالوت ملکا فرموده است پس باید که مردم شما را ملک گویند. از آن باز مردم عرب او را ملک عبدالرشید میخوانند .


چون در آن ایام پیامبر اسلام عازم فتح مکه بودند ملک عبدالرشید را با طایفه نو مسلمان افاغنه بهمراه خالد برای غزوه تعیین فرمودند و در روز فتح مکه هنگامیکه عکرمه بن ابو­جهل و دیگر شجعان قریش بر لشکر خالد که مقیم دیری بود که آنرا الحال دیر خالد میگویند حمله کردند و ضرب شمشیر سلیمانیان خورده واپس سمت مکه رو بگزیر نهادند و خالد و لشکرش تا کوچها شهر مکه تعاقب اوشان بعمل آورده و در آن معرکه چندین کس از قریش بر دست ملک عبدالرشید به جهنم رسیدند.


 چون خبر شجاعت و همت قیس عبدالرشید بآنحضرت رسید بر زبان وحی ترجمان گذشت که از نسل این مرد سلسله عظیمه پیدا خواهد شد که استحکام دین من کنند و مثل این مرد در استحکام و قوت چوب بطان کشتی است که قوام کشتی و حجاز بران میباشد ولی بطان کشتی دین من است فقط ازان باز عرب عبدالرشید را بطان گفتند و لفظ بطان ببار موحده تحتانی و طاء مهمله ممدوده حطی و حرف نون بلغت عربی است و معنی بطان بفارسی زیرین است یعنی زیرین کشتی که در باطن آب می باشد یعنی در زیر آب می باشد و بزبان هندی آن تخته را سخان کشتی می گویند.


آورده اند که هنگامیکه آن حضرت قیس عبدالرشید را مشابهت بطان دادند متصل آن از زبان مبارک فرمودند که از نسل این مرد شجعان و بهادران قتال و جلاوت و مردان صاحب حال و قال اهل معرفت و وحدت بظهور آیند فقط و شک نیست که موافق فرموده آنحضرت صلی الله علیه وسلم هزاران مردان موصوفین بصفات مذکوره بظهور رسیده و میرسند واین به اثبات رسیده و می رسد امید واثق است که مردم موصوف باین اوصاف ازین طائفه تا قیامت منقطع نخواهند شد.


چون حضرت پیامبر (ص) بعد فتح مکه با نصرت و ظفر به مدینه مراجعت فرمودند ملک عبدالرشید را بعد تعلیم و تلقین احکام شریعت به مهربانی تمام به وطن رخصت فرموده ارشاد فرمودند که در دیار غورستان رفته مردم غورستان را به دین اسلام دعوت نماید و با منکران دین جهاد و قتال نماید و چون به غورستان رسید مردم را به قبول دین اسلام ترغیب و تحریض نموده اکثر ساکنان غورستان از افاغنه و غوریان ضحاک نژاد و دیگر مردم گرد نواح آن به دلالت او مشرف به دین اسلام گشتند و تمامی مردم غورستان مقدم حضرت  قیس عبدالرشید پطان را به سبب حصول شرف صحبت نبوی حصول خطاب و القاب بزرگی از جانب نبوی واجب التعظیم والا طاعت دانسته سرداران و رعایا سر به اطاعت حکم او زیر نهاده و گوش به سخن او داشته حسب الحکم جهادها متواتره با کفار مردمان کوهستان و دامن آن کوه بعمل آورده آن کوه و دامانش را از حدود هرات تا حدود قندهار به ضرب سیوف از کفار تاجیک و غیره صاف و پاک نموده می رفتند و می زدند تا آنکه زیر لوای حضرت قیس عبدالرشید جهاد کنان به میان کوه کلان واقع سرحد هندوستان که در این وقت تخت سلیمان و قیسی غر گفته می شود و رسیده آن را از مخالفان دین اسلام خالی ساختند و هم از این سبب آن کوه به قیسی غر تسمیه یافت و روایتی آنست که آن حضرت نیز بر قلعه آن کوه وفات یافته و همدران کوه مدفون شدند.(23)

اینکه حضرت قیس بلافاصله دعوت پیامبر اسلام (ص) را پذیرفته و به سمت مکه و مدینه حرکت و به حضورپیامبر (ص) رسیده و بلاتامل اسلام اختیار و حضرت از زبان مبارک القابی برایشان نهاده و از طایفه شان به نیکی یاد و با مهربانی ایشان را راهی وطنش می نماید نشان از ارادت خاص دو بزرگوار به همدیگر هست  .

 منابع:

[1] طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 6.

[2] کلینی، روضه کافى، ترجمه کمره‏اى، ج ‏2، ص 327، چاپ دار الکتب الاسلامیة، تهران، سال 1365 هـ ش.

[3] توبه، آیه 114.

4) سوره بقره آیه 140، سوره آل عمران آیه 68 .

5) انجیل یعنی بشارت، مژده، خبر خوش .

6) انجیل برنابا ص 6 - 125 (ترجمه مرتضی فهیم، ناشر مترجم بی تاریخ) .

7) سوره صف آیه 6 .

8) انجیل برنابا، صفحات مختلف .

9) درباره عنوان قیصر، مسعودی می نویسد: «اغسطس نخستین کس از شاهان روم بود که قیصر نام یافت . قیصر به معنی شکافته است زیرا مادر وی بمرد و آبستن او بود و شکمش بشکافتند (و او را بیرون آوردند) این پادشاه در ایام خویش می بالید که زن، او را نزاده است . ملوک بعدی روم نیز که از فرزندان او بودند و او دومین پادشاه رومیان بود، به این کار و حکایت مادرشان می بالیدند و نام همه ملوک روم که پس از وی آمدند قیصر شد» . مروج الذهب مسعودی ج 1 ص 302 (ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران چاپ سوم 1365) .

10) تاریخ یعقوبی ج 1 ص 443 (ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی تهران چاپ سوم 1362) .

16) بابل را به نام یکی از دهکده های آن نامیده اند که بابل نام دارد و بر ساحل یکی از نهرهای فرات در عراق است . در این دهکده چاهی بزرگ است که به چاه دانیال پیامبر معروف است ... بسیاری از کسان بر این رفته اند که به موجب حکایت خدای تعالی که این دهکده را بابل نام داده و فرشته هاروت و ماروت در همین دهکده هستند . (مروج الذهب، مسعودی ج 1 ص 218) نام بابل و هاروت و ماروت در سوره بقره آیه 102 آمده است .

11) تاریخ یعقوبی ج 1 ص 78 . نیز ر . ک (رجوع کنید): تورات، کتاب دوم تواریخ ایام، باب 36 .

12) تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب 44 و 45 .

13) تاریخ طبری، ج 2، ص 475 تا 477، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم 1362 - العبر، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 282، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول 1363)

14) کعبه از کعب به علت بلندی آن می آید .

15) مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 696، ترجمه محمد پروین گنابادی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران چاپ پنجم 1366 .

16) تاریخ ایران باستان، پیرنیا، ج 2، ص 1740، انتشارات دنیای کتاب، تهران چاپ سوم 1366 .

17) تاریخ بلعمی، ص 982، فارسنامه ابن بلخی، ص 106، تصحیح لیسترانج، انتشارات دنیای کتاب، تهران چاپ دوم 1363 .

18) اخبار الطوال، ص 59، دینوری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران چاپ اول 1364 .

19) یزدان از یجتا، شایسته ستایش از ریشه . yaz یزتا، یا ایزتا مفرد و یزتا نام جمع آن است و یزدان، مصغر یزتا . نام بعضی ایزدان باید گرفته شود و در ایران، محض اظهار احترام، مفرد را جمع می گفتند چون «شما» به جای «تو» و به همین ملاحظه «شاه » را به جای «بغ » (سرور و بزرگ) «بغان » خطاب می کردند . یزتا در اصل نسبت به ایزدان کمتر از اهورا مزدا استعمال می شد ولی بعدا به خدای یگانه نیز «ایزد» گفتند چنانکه اکنون خداوند را ایزد نیز می گوئیم . (کشورداری و جامعه ایران در زمان ساسانیان، عباس مهرین ص 136 . مؤسسه مطبوعاتی عطائی، تهران بی تاریخ) نام شهر یزد از یزدان یا ایزد آمده است . جهت توضیح بیشتر کلمه ایزد و یزدان ر . ک: آناهیتا پور داود ص 418 و 419 (انتشارات امیر کبیر، تهران چاپ اول 1342) .

20) شاهنامه، ج 5، ص 79 و 80، انتشارات حبیبی، تهران چاپ سوم 1363 .

21) در اینکه واقعا اسکندر به مکه رفته یا نه؟ به کلیه منابعی که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته اند، رجوع شد و غیر از مطلب دینوری و ابیات فردوسی خبری بدست نیامد .مرحوم «پیر نیا» فقط اشاره می نماید که اسکندر در آخرین روزهای زندگیش در صدد رفتن (تاختن) به عربستان برآمد و دستوراتی نیز صادر نمود اما اجل مهلت این اقدام را به وی نداد . (تاریخ ایران باستان، ج 2، ص 1926 و 1940) .

22) اسکندر و ادبیات ایران، سید حسن صفوی، ص 146 تا 148، انتشارات امیر کبیر، تهران چاپ اول 1364 .

23)تواریخ خورشید جهان ، شیر محمد خان ، ص 60 و 61 ، مکتب حقانیه چاپ پاکستان سال 1311هجری شمسی

 




موضوع مطلب :


جمعه 92 آبان 10 :: 12:16 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی