منوی اصلی آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ لوگو آمار وبلاگ
نقش طایفه مرادقلی و تیره های وابسته در انقلاب و دفاع مقدس
یادواره شهید محله آبروی محله ویژه گرامیداشت معلم شهید تیمور مرادقلی با حضور حضرت آیت الله سلیمانی و رییس سازمان صنعت و معدن و تجارت استان ، مشاور استاندار ، مدیر کل بنیاد شهید استان ، مدیر کل آموزش و پرورش استان ، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج زاهدان و جمعی از مسئولین سپاه و شهرستان در محله شهید و روبروی درب منزل شان برگزار شد.این مراسم ابتدا با تلاوت بسیار باشکوه و زیبای قاری استانی و کشوری جناب استاد غلامحسین مرادقلی شروع شد سپس سرود مقدس جمهوری اسلامی ایران نواخته شد . مهندس میرشکار رییس صنعت و معدن استان و از بستگان شهید به نمایندگی ازطرف خانواده شهید خدمت حضار عرض خیر مقدم داشتند سپس جناب آقای پرویز مباشری ازجوانان و انقلابیون سال 1357به بیان خاطرات از نقش شهید مرادقلی در راهپیمایی 17 بهمن سال 1357 پرداختند و گفت17 بهمن سال 1357 برای همیشه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب ایران و این گوشه از خاطره آن روز ، در شهر زاهدان باقی خواهد ماند . روز شهادت شهدای والامقامی همچون شهید مهندس تیمور مرادقلی ، شهید رزمجو مقدم و شهید کمشکی به دست عوامل رژیم ستم شاهی . روزی که یاد آور دلاور مردیهای جوانان زاهدان بود و سعی و تلاش ما این است که به فراموشی سپرده نشوند لذا آنچه را که دیده ام و با عمق وجود لمسش کردم به رشته تحریر در آوردم تا نقشی شود بر صفحه قلب آنان که می خوانند و می خواهند که بدانند . مسجدجامع زاهدان پایگاه و محل برنامه ریزی تظاهرات و اعتراضات مخالفین شاه در روزها و دوران انقلاب بود هر روز پس از جمع شدن در مسجد و برنامه ریزی های لازم و استفاده از سخنان آیت الله کفعمی به رهبری ایشان از مسجد خارج شده و به تظاهرات می پرداختیم . 17 بهمن نیز به همین منوال از مسجد خارج شده و پس از عبور از خیابان آزادی فعلی وارد خیابان امام خمینی شدیم . پس از رسیدن به تقاطع شهید شریعتی من و عده ای از دوستانم ، جو حاکم بر خیابان را طبیعی ندیدیم لذا تصمیم گرفتیم پشت به پشت جمعیت و در انتهای صف تظاهر کنندگان جهت حفاظت از مردم قرار بگیریم چون چندین بار تجربه رویارویی و مبارزه با چماق به دستان رژیم را داشتیم . با گذشتن از چهار راه بعدی یعنی تقاطع امیرالمومنین فعلی ، آنچه انتظارش را داشتیم اتفاق افتاد و ناگهان از همان موضع که ما در آن قرار گرفته بودیم با برتاب سنگ به ما حمله کردند. با یورش یکپارچه بچه های انقلابی نیرو های رژیم مجبور به عقب نشینی شدند ما آنها را تا وسط بازار رزاق زاده عقب راندیم و به تظاهر کنندگان پیوستیم . لازم به ذکر است که در آن لحظه خداوند قدرت خارق العاده ای به همه ما داده بود چرا که ما فقط ده نفر بودیم و آنها چند برابر ما ولی هدف و پایداری چیزی بود که ما داشتیم و آنها فاقد آن بودند. تا حسینیه کرمانی ها به تظاهرات ادامه دادیم و مجدداً روبروی حسینیه به ما حمله شد در حین مقابله متوجه شدیم یکی از بچه ها توسط چماق به دستان گرفتار شده و به شدت او راکتکمی زدند و در همان زمان پیرمرد محترم و سالخورده ای به نام حاج آقا نصرآبادی عصا زنان به چماق به دستان نزدیک و با عصایش به وسط آنها رفت و به سر یکی از انها کوبید . همان موقع یکی از تظاهرکنندگان شهید والا مقام تیمور مرادقلی روبروی ما قرار گرفت که از نظر سنی از همه ما بزرگتر بود بسیار مصمم و پر قدرت به نظر می رسید و محکم صحبت می کرد ما را برای حمله به خیل عظیم چماق به دستان تشویق کرد و همه به دنبال او به طرف آنها حمله بردیم درگیری تن به تن آغاز شد در این یورش که می توان گفت در واقع به رهبری شهید مرادقلی صورت گرفت توانستیم مرحوم حاج آقا نصر آبادی و آن شخص گرفتار را از دست چماق به دستان نجات بدهیم و آنها را پراکنده کنیم اما چند نفر از بچه ها من جمله خود من از ناحیه سر و دست و پا مجروح شده بودیم لذا عقب کشیدیم و من که از ناحیه پیشانی خونریزی داشتم و منزل ما هم تا محل حادثه فاصله زیادی نداشت به منزل رفتم که دیدم تمام شیشه های منزل و اتومبیل پدرم که روی شیشه اش نوشته بود مرگ بر شاه را شکسته اند . هرچه زنگ زدم کسی درب را باز نکرد یکی از همسایه ها گفت که موقع حمله هم کسی در خانه نبود و من که نگرانیم کمتر شده بود دستمالی از خانه همسایه گرفتم و زخمم را بستم و به بقیه پیوستم . گروه ما یعنی گروه مقاومت به تقاطع امیر المومنین و مصطفی خمینی رسیده بود و با ایادی رژیم که از طرف خیابان مالیه قدیم حمله ور شده درگیر شده بودند . دیدم که تعداد نیرو های مقاومت بیشتر شده و همچنان شهید مرادقلی پیشاپیش جمعیت با مشتهای گره کرده مبارزه می کرد و شعار مرگ بر شاه سر می داد درگیری ادامه پیدا کرد تا اینکه نیروی دشمن با بر جا گذاشتن یک دستگاه متور سیکلت عقب نشینی کردند و بچه ها هم با به آتش کشیدن آن نهایت نفرت خود را از ایادی رژیم به نمایش گذاشتند. دود حاصل از آن ، طنین شعار های گروه و سخنان و شعارهای شهید مرادقلی که همچنان در راس صف تظاهرکنندگان قرار داشت فضایی بسیار معنوی و حماسی را رقم زده بود که هرگز نمی توان آن را توصیف کرد . درست در همین زمان از پشت جمعیت و از طرف مسجد علی ابن ابیطالب (ع) یک دستگاه وانت تویوتا که سه نفر سر نشین داشت با سرعت به طرف جمعیت حرکت کرد آنهایی که عقب تر بودند صدای ماشین را شنیدند و به سرعت با سر دادن شعار کنار کشیدند ما که طبق معمول جهت حفاظت در حاشیه و انتهای جمعیت بودیم مانند بقیه به دیگر شرکت کنندگان در تظاهرات هشدار دادیم که کنار بکشید و شهید که در جلوی صف بود و دقیقاً روبروی مغازه مرحوم مقیدی واقع شده بود علی رغم هشدار جمعیت و به دلیل آلودگی صدا متوجه هشدار ها نشد دقیقاً مثل این بود که هدف ان از خدا بی خبر ها هم همین بود که سر گروه را به دلیل از هم پاشیده شدن صف از بین ببرند و همان طور هم شد و درست جلوی چشم ما بچه های 16 و 17 ساله مبارز وانت به شدت به شهید مرادقلی و یکی دیگر از تظاهر کنندگان برخورد کرد و شهید معظم به زیر ماشین و چرخهای آن رفت . هیچگاه چهره شهید که در آن لحظه که بسیار سریع اتفاق افتاد از خاطرم محو نمی شود با دور شدن ماشین شهید را بغل کرده و به عقب بردیم از شدت نفرت همه گریه می کردیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم همه فریاد می زدیم و بر مظلومیت این شهید می گریستیم چون فهمیدیم کسی که ساعت ها در کنار ما مجاهدتمی کرد و در واقع ما را رهبری می نمود به شهادت رسیده حدوداً ساعت 11 صبح بود و او کسی نبود جز شهید مرادقلی . خبر دادند مجدداً به مسجد حمله شده من و عده ای از بچه ها خودمان را به جلوی مسجد رساندیم و شهید را به بقیه واگذار کردیم . از طرف چهار راه چکنم و خیابان تاج بخش ( استاد کامبوزیا) پشت مسجد جامع ، عده ای از ایادی رژیم با حمایت ماموران شهربانی که لباس ضد شورش به تن داشتند تجمع کرده بودند و به طرف ما و جمعیتی که مدافع مسجد جامع بودند سنگ پرتاب می کردند . صحنه ای غیر قابل وصف به وجود آمده بود ، بوی باروت ، گاز اشک آور صدای "بگو مرگ بر شاه" بر خیابان سایه افکنده بود . درگیری های پراکنده بین دو طرف رخ می داد که ناگهان باز متوجه شدیم یکی از بچه ها را گرفتند و شدیداً مورد ضرب و شتم قرار داده اند با نفرتی که از آنها داشتیم و با نیروی عظیمی که خداوند با مرگ شهید به ما عطا کرده بود به آنها حمله کردیم و آنها با رها کردن آن شخص پا به فرار گذاشتند و تا چهار راه چکنم عقب رفتند . آن عده ای از ماموران شهربانی که لباس ضد شورش داشتند به طرف ما آمدند همه در یک صف به زانو نشستند و به ما تیر اندازی کردند . ناچار به عقب برگشتیم اما درست در همین لحضه فردی که بین من و دوستم قرار گرفته بود دستش را روی قلبش گذاشت و گفت سوختم ، سوختم و روی چمن های وسط بلوار درست جلوی کتابخانه ارشاد فعلی به زمین افتاد . می گفتند گلوله ها پلاستیکی بوده ولی نبود و با اصابتش به قلب این شهید بزرگوار او را نیز به شهادت رساند. ایشان شهید رزمجو مقدم بودند یکی از دانشجویان مبارز که همچون شهید مرادقلی بی دلیل مورد اصابت قرار نگرفته بودند . پیکر پاک ایشان را که هنوز کمی جان در بدن داشت به وسیله یک دستگاه مینی بوس به بیمارستان منتقل کردند که در راه به فیض شهادت نایل آمدند . همان موقع بود که از بقیه بچه ها شنیدیم که مهندس معلم تیمور مرادقلی هم که به بیمارستان منتقل شده بود به شرف شهادت نایل آمده اند. ضمناً یکی دیگر از مبارزین انقلابی به نام شهید کمشکی هم در خیابان مجاور به دست چماق به دستان مورد ضرب و شتم و 3روز بعد در بیمارستان به شهادت رسید. بچه ها من را که زخمی شده بودم به داخل مسجد منتقل کردند چرا که عده ای در یکی از شبستانهای مسجد به پانسمان و مداوای مجروحان مشغول بودند . بیشتر مجروحان و مراجعه کنندگان پیرمرد و کسانی بودند که توسط گاز اشک آور بی حال شده بودند و با دیدن آنها از رفتن به داخل منصرف شده و به بچه های دیگر پیوستم . آن روز و شب را در خیابان بودیم تا کم کم جمعیت پراکنده شدند. ولی من و تعدادی از دوستانم برای حفاظت از مسجد شب را در مسجد به سر بردیم . فردای آن روز من و تعدادی از دوستانم بر خود واجب دانستیم به سراغ خانواده شهدا بویژه شهید تیمور مرادقلی رفته و در تشیع پیکر پاک آنها شرکت نمائیم . هر چند زمان اندکی ما جوان ترها را رهبری کرد اما صلابت و بزرگی اش و مخصوصاً شهادت مظلومانه اش ما را به کسانی مانند کرده بود که گویی سالهاست او را می شناسیم او اثرش را در زمانی کم برای هزاران سال بر جا گذاشته بود و دین خود را به انقلاب ادا کرد پس از مراجعه متوجه شدیم متاسفانه خانواده شهید که می دانستند اگر با سر و صدا و اطلاع رسانی به همگان نسبت به خاکسپاری شهید اقدام نمایند ممکن است منجر به درگیری شده و عده ای بیشتر شهید یا مجروح شوند بدون اطلاع رسانی گسترده شهید را به خاک سپرده بودند . لذا روز تشیع پیکر پاک شهید رزمجو مقدم که خبرش به ما رسید دقیقاً همان اتفافی که خانواده شهید مرادقلی از آن اجتناب کرده بودند به وقوع پیوست . چماق به دستان در مزار تجمع کرده بودند و ما که به تجربه آموخته بودیم . این بار مجهز به انواع اسلحه سرد وگرم در مراسم شرکت کردیم . زمانی که مادر شهید بر پیکر پاک فرزندشان نقل و نبات پاشیدند و شهادتش را به همه تبریک گفتند ، نیرویی مضاعف به ما جوان ترها بخشیدند و با تشیع پیکر شهید تظاهراتگسترده ای راه انداختیم و با به نمایش گذاشتن عزم و اراده مان که حتی عمال رژیم هم فهمیده بودند که بسیار راسخ تر از قبل گردیده به آنها فهماندیم که برای هر اتفاقی حاضر و آماده ایم لذا آنها جرات مقابله با ما را در خود ندیدند و از همانجا که آمده بودند گریختند . لذا تشییع پیکر شهید در خور و شایسته انجام شد و ما بچه هایی که شاهد شهادت شهید مرادقلی بودیم و تعدادمان کم هم نبود به مزار شهید مرادقلی که تقریباً در نزدیکی مزار شهید رزمجو مقدم بود رفتیم و با سر دادن شعارهای خودش و ذکر فاتحه یادش را که بر قلب تک تکمان حک شده بود گرامی داشتیم . روحش شاد و با بزرگان دین محشور باد . فرمانده ناحیه زاهدان با عرض خیر مقدم محضر آیت الله سلیمانی و مسولین استانی و شهرستان زاهدان چنین برنامه هایی که یادواره در محله و روبروی منزل شهید برگزار می شود را ایده ای جدید و بسیار خوب مطرح و از دست اندرکاران تشکر نمود و درخواست نمودحضرت آیت الله سلیمانی جمع حاضر را مستفیض فرمایند
حضرت آیت الله سلیمانی نماینده محترم ولی فقیه و امام جمعه زاهدان در بخشی از سخنان خود گفت اخیرا از 2و 3 استان خانواده های خاصی از شهدا را دعوت کرده بودند از جمله خانواده شهید نوبخت ها از مازندران ، آیا تا به الان محمد آقا و محمد امین توانسته اند ملاقات ویژه به محضر آقا شرفیاب شوند که حداقل بگوییم اینها این تسکین روح را از رهبری نظام بدست آوردند یا برای خانواده امیران خلبان استان صورت گرفته نمی دانم ، بزرگان مرادقلی 3 سال قبل آمدند آمار صد شهید نسبی و سببی از تبار و قبیله مرادقلی را ارایه نمودند گفتم من شما را خیلی مقصر می دانم که خودتان ظرفیت خودتان را بازگو نکردید برجسته نکردید اگر یک کتاب درباره شهدای تان در تاریخ انقلاب اسلامی چاپ و در موزه تاریخ انقلابی تان بگذارید شایسته است به فرموده مقام معظم رهبری که می فرمایند یاد شهدا را برجسته کنید زنده نگه دارید ولی بالاتر از آن فرموده قران است و ذکروا بایام الله ، دهه فجر را احیای کنید ، رخدادهای مهم دهه فجر را بازگو کنید که نسل حاضر ، نسل موجود و نسل جاری و نو خیال نکند انقلاب اسلامی به راحتی تحقق پیدا کرده است باید بدانند در برابر انقلاب چه کارشکنی ها ، چه مزاحمت ها و چه مخالفت هایی انجام پدیرفت بایستی اینها گفته شود ایشان در بخشی از سخنان خود خطاب به حضار گفت جناب آقای دکتر مالکی ، میرشکار ، اصغری ، مدیر کل بنیاد شهید و جناب آقای نخعی والله مظلومیت این استان هستنقش استان در عرصه انقلاب اسلامی باید مشخص شود اول خودم بعنوان یک طلبه که خدمت شما هستم مقصرم و بعد هم بنیاد شهید استان ما کوچک ترین شهید در استان در نیک شهر سبیل اخلاقی را داریم ما حق نداریم ایشان را معرفی کنیم ما شهید فهمیده را سنبل شهادت دانش آموزی و نوجوانی می شناسیم ایشان هم باید معرفی شوند سایر شهدا که شهید یک ساله درچابهار و شهید 4 ساله خانواده مرادقلی هاجر مرادقلی ، نقش استان در تحقق انقلاب اسلامی را مشخص کنیم حضرت حجت الاسلام سید محمد تقی طباطبایی را بعنوان رهبر انقلابیون استان همه می شناسند مقام معظم رهبری می شناسند ما باید شیخ غلامرضا مرادقلی ( عربشاهی مقدم) را خبر می دادیم ما می بایست مبارزین در کنار این عالم بزرگوار را به محضرش خبرمی دادیم ما چطور نگفتیم پیشتاز انقلاب ، پیشانی انقلاب ، جبهه انقلاب ، وجهه انقلاب در دوران جنگ و گریز در دهه مبارک فجر شهید بزرگوار مرادقلی بود .این نشان از مظلومیت استان شماست البته شما جبهه های مظلومیت را زیاد دارید .من این سربلندی را به خانواده شان و به دو پسر بزرگوارش که آقا محمد آقا خدا را شکر عضو کلیدی در خراسان رضوی است و آقای محمد امین که در این جا در خدمت شان هستیم و به همسر مکرمه اش و به همه دودمانش تبریک عرض می کنم چون قرآن فرمود حق تسلیت نداریم وظیفه تبریک داریم این سند افتخاررا به همه شما و به تبار مرادقلی و قوم مرادقلی و رگه های وابسته تبریک می گوییم . در پایان مراسم پیام وزیر آموزش و پرورش و معاون رئیس جمهور و رئیس بنیادشهید و امور ایثارگران قرائت و در بین مدعوین توزیع شد .
موضوع مطلب : پنج شنبه 94 بهمن 15 :: 2:13 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی
|