سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقش طایفه مرادقلی و تیره های وابسته در انقلاب و دفاع مقدس




http://8pic.ir/images/82647977049609776747.jpg

جانباز 40 درصد حاج حسینعلی کوچکزائی


  جانباز حاج حسینعلی کوچکزائی در سال 1349 در خانواده مذهبی در بخش شیب آب شهرستان زابل روستای فضیلت چهار خمی به دنیا آمد از آنجا که پدرشان ارادت خاصی به ائمه اطهار وسیدالشهداء امام حسین (ع) داشتند نام او را حسینعلی گذاشتند وی دوران ابتدائی را در روستای ده ملا و راهنمائی در روستای دولت آباد شهرستان زابل گذراند.

   ایشان عضو فعال بسیج  روستا بود ازآنجا که به نهاد مقدس سپاه علاقه زیادی داشت در تاریخ 1/7/1367 به استخدام رسمی سپاه در آمد و در نیروی زمینی سپاه تیپ 110 در قسمت پشتیبانی خدمت نمود ودر عملیاتهای مختلف در استان سیستان و بلوچستان که بر علیه اشرار مسلح صورت می گرفت به عنوان نیروی پشتیبان شرکت داشت از جمله آنها در عملیات رودماهی و سایر عملیاتهای منطقه سراوان،بزمان،دلگان،ایرانشهر و نیکشهر و سرباز حضور و خدمت نموده است. جانباز حاج حسینعلی کوچکزائی  در تاریخ 25/11/1385 در حادثه تروریستی بلوار ثارالله (اتوبوس سپاه) مفتخر به 40% جانبازی گردید و در تاریخ 14/7/1387 نیز بازنشست شدند.        


 

 

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آبان 19 :: 10:3 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

 

http://8pic.ir/images/30077661577546381964.jpg

جانباز 50% غلام حسینی( مرادقلی)فرزند محمد


     جانباز بزرگوار سرهنگ پاسدار غلام حسینی (مرادقلی) در تاریخ 1/1/1343 در خانواده ای مذهبی در روستای علی آباد شهرستان زهک چشم به جهان گشود. دوران تحصیل خود را تا دوم دبیرستان در روستایی نزدیک علی آباد به نام حسنخون گذراند. همزمان با شروع جنگ بعنوان عضو کمیته پشتیبانی جنگ اقدام به جمع آوری کمک های مردمی و ارسال آنها به جبهه های جنگ می کرد. در همان دوران تحصیل 3 مرحله بعنوان نیروی مردمی بسیج داوطلبانه راهی جبهه های حق علیه باطل گردید.

درمرحله اول سال 1362 پس ازطی دوره های آموزشی6ماهه به جبهه کردستان،کامیاران،سنندج،مریوان و نهایتا منطقه عملیاتی والفجر 4 اعزام گردید.

در مرحله دوم در سال 1363تا 1364 در جبهه مریوان و عملیات کربلای یک به عنوان نیروی پدافند هوائی در جبهه خدمت نمود.

نهایتا در مرحله سوم درآذرماه 1365به عنوان آرپی جی زن در عملیات غرور آفرین کربلای 5 شرکت نمود. در همین عملیات بود که بدلیل شدت جراحات به بیمارستان صحرائی و در نهایت به بیمارستانی در مشهد منتقل و بستری گردید.

این جانباز بزرگوار پس از بهبود سلامتی خویش مشغول آموزش نیروهای مردمی جهت آمادگی حضور در جبهه گردید و پس از عضویت رسمی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمت در پست های مختلف در آن ارگان به شرح ذیل پرداخت.

1_ جانشین و مسئول تبلیغات انتشارات سپاه زابل

2_ مسئول دفتر نظارت و تائید صلاحیت نمایندگی ولی فقه در سپاه زابل

3_ فرمانده ناحیه مقاومت قدس زهک

4_ مدیرسازمان بسیج کارگری سپاه سلمان 

در حال حاضر ایشان بازنشسته سپاه پاسداران و دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی می باشند        

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آبان 19 :: 9:43 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

http://www.vivaupload.ir/images/dx1eoskpyt90miuncqcm.jpg

     جانباز مراد علی مراد قلی فرزند علیرضا در سال 1344 در روستای یادگار بخش شهرکی و نارویی شهرستان زابل به دنیا آمد دوران ابتدایی را تا سال دوم دبستان در روستا گذراند . در سال 1360 درس و مدرسه را رها و به عنوان بسیجی داوطلبانه به جبهه ی مناطق خوزستان (کرخه ) اعزام گردید. درعملیات بیت المقدس شرکت و با تیر مستقیم از ناحیه دست راست مجروح و در بیمارستان بستری گردید . پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و جهت ادامه خدمت به سپاه سراوان منتقل گردید.

    مجددا در سال 1362 به جبهه اعزام و در عملیات کربلای 5 بر اثر اثابت ترکش از ناحیه فک مجروح شد و به مدت یک هفته در بیمارستان اهواز بستری و جهت مداوا به بیمارستان امام رضا(ع ) مشهد انتقال و مورد درمان قرار گرفت . ایشان مدت 89 ماه سابقه حضور درجبهه های حق علیه باطل دارد و دارای 20% جانبازی میباشد . در حال حاضر بازنشسته سپاه پاسداران می باشد.







موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آبان 14 :: 10:3 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

http://www.vivaupload.ir/images/ehyok0vwy7x38lkdw1.jpg

 

  

      نظر به خشکسالیهای سال 1340 منطقه سیستان خانواده ی وی مجبور به مهاجرت و درترکمن صحرا ساکن شدند تا اینکه در تاریخ 01/10/92 در منزل جانعلی مرادقلی فرزندی به دنیا آمد و نام او را عبدالحمید گذاشتند هنوز چند سالی از تولدنگذشته بود که پدر خانواده دوری از وطن را نتوانست تحمل کند مجددا به استان سیستان و بلوچستان نقل مکان و در شهرستان زاهدان ساکن گردید و فرزندش عبدالحمید در دبستان ابن سینای زاهدان مشغول تحصیل شد .

      وی در تاریخ 18/5/65 به خدمت اعزام و در مرکز آموزش 08 خاش اموزش نظامی را به پایان رساند و مستقیما به منطقه عملیاتی سومار رفت و دراردوگاه شهید احمد بیگی در قرارگاه ترابری مشغول به خدمت شد از آنجا که برای رساندن تدارکات مجبور بودند در خط مقدم در تردد باشند ایشان در این ماموریتها در اثر برخورد خمپاره مجروح گردید و در بیمارستان صحرائی بستری شد پس از چند روز بنا به درخواست خودش به بیمارستان خاتم الانبیاء زاهدان تحت درمان قرار گرفت وی تا کنون چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و هنوز نیز با مشکلات جسمانی دست و پنجه نرم میکند اما متاسفانه علی رغم موجود بودن مدارک پزشکی و مکاتبات لشکر 88 زرهی با بنیاد شهید و امور ایثارگران استان تاکنون درصد جانبازی وی مشخص نگردیده است .

عبدالحمید مرادقلی تاریخ 18/5/65 به جبهه اعزام و تاریخ 18/9/67 ترخیص شده و دارای یک سال و نه ماه و نه روز سابقه حضور در جبهه می باشد.                           

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آبان 14 :: 10:2 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

http://www.vivaupload.ir/images/277bz4ck8eqi98qwx2uv.jpg

 

      شهید محمود مرادقلی  فرزند برات سال 1345 در شهرستان زابل  در خانواده ای مذهبی  و دوست دار اهل بیت به دنیا  آمد.  در محیطی که با قرآن و اهل بیت مانوس بود پرورش یافت. دوران ابتدایی را در دبستان پاسدار و دوره راهنمایی را در مدرسه طالقانی شهرستان زابل به پایان رساند .

     ایشان  از سال 1359 داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و در  عملیاتهای کربلای 4 ، رمضان ، بیت المقدس شرکت نموده در تاریخ 16/5/1362 درعملیات والفجر 3 در مهران بر اثر اثابت ترکش به شهادت رسید  .  سوزناکتر اینکه پدر بزرگوارشان از غم از دست دادن این شهید دارای مشکلات روحی و روانی شده منزلش را ترک و تاکنون علی رغم تلاشهای مکرر خانواده اش ، هیچ کس از وی خبری ندارد .

 قسمتی از وصیت نامه شهید : به جوانان ایران اسلامی بخصوص جوانان فامیل توصیه می کنم در  مراسمات دینی ، مذهبی و راهپیمائیها خصوصا روز جهانی قدس شرکت کنند . احترام به پدر و مادر را داشته و صله رحم را بجا آورند. از ناموس و مرز و بوم خود حتی به قیمت جان خودمان محافظت و نگاهمان به دستورات ولی فقیه باشد .

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 آبان 13 :: 10:51 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

http://www.vivaupload.ir/images/sspdcd69bqwe5c33y5oe.jpg

  رزمنده وجانبازمهردادمرادقلی فرزند گلمیر   

مهرداد مرادقلی فرزند مرحوم حاجی گلمیر در تاریخ 22/6/1346در شهر مذهبی مشهد مقدس به دنیا آمد و در آغوش خانواده ای فرهنگی و متدین رشد یافت . با توجه به اینکه پدرشان قصد ادامه تحصیل در استان تهران را داشتند ایشان بعد از گذشت 5 سال زندگی در مشهد مقدس بهمراه پدربزرگوارشان درسال 1351 به تهران رفت و تا سوم ابتدایی در تهران ادامه تحصیل داد . در ادامه به علت انتقال پدر به آموزش و پرورش ایرانشهر به این شهرستان آمد و پس از دو سال زندگی در ایرانشهر نهایتا در زاهدان ساکن شدند .

   مهرداد مرادقلی در تاریخ 21/8/65 جهت خدمت سربازی از طریق لشکر 88 زرهی به جبهه های حق علیه باطل اعزام ودر تاریخ 7/7/1366 بر اثر اثابت ترکش و موج انفجار مجروح ودر بیمارستان ارتش در تهران بستری گردید و مفتخر به درجه جانبازی شدند .

  جانباز مهرداد مرادقلی دارای یک سال و نه روز سابقه حضور در جبهه های حق علیه باطل و 25% درصد جانبازی می باشند

 

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آبان 12 :: 1:47 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی

fof2wp2o74ypg8l42v.jpg

سرهنگ پاسدار  محمد علی عربشاهی مقدم

 سرهنگ عربشاهی مقدم در سال 1341 در روستای کلوخی از توابع بخش شهرکی و نارویی شهرستان زابل به دنیا آمد تا سال دوم دبستان در زادگاهش ادامه تحصیل و سپس با توجه به اینکه پدر بزرگوارشان روحانی مبارز  حضرت حجت الاسلام غلامرضا عربشاهی مدرس حوزه علمیه حکیم  شهرستان زابل بود و تردد به روستا برایشان مشکل نهایتا در شهر زابل ساکن شدند . ایشان مابقی تحصیلات خود را تا دیپلم در شهر زابل ادامه داد و به همراه پدرشان در حوزه علمیه تردد و ازمبارزات روحانیون آگاه می شد . اعلامیه های حضرت  امام (ره) را مطالعه می نمود ودر دوران دبیرستان با سایر دوستان ، برادر و دایی هایش محمود و احمد مرادقلی اقدام به شعار نویسی در سطح مدرسه و شهر زابل می نمودند . همزمان با اوج گیری مبارزات علیه رژیم ستم شاهی نقش فعالی را در راهپیمایی ها داشتند . 

     پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران در تاریخ 27/9/59 به عضویت رسمی سپاه پاسداران استان درآمدند . در تاریخ 25/1/1362 همزمان با عملیات غرور آفرین والفجر مقدماتی به جبهه اعزام می شوند  . مرحله دوم در تاریخ 10/4/64 به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام و  بعنوان نیروی پشتیبانی عملیاتهای قدس 4 و 5 ،عاشورای 2،3و4 در منطقه هورالهویزه حضور و درعملیات والفجر 8 و فتح فاو شرکت می نماید . پس از جنگ تحمیلی در سال 1380 درآزمون دانشگاه ازاد قبول و به تحصیل مشغول می شود.

     سرهنگ محمد علی عربشاهی مقدم مدیر ایثارگران سپاه استان بود که  در تاریخ 28/12/89 با بیش از سی سال خدمت با درجه سرهنگی و رتبه 19 یا معادل سر لشکری بازنشست گردید  .            

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 آبان 11 :: 2:7 عصر :: نویسنده : محمد مرادقلی

 


 بحث ریشه ای در عقاید است که آیا معصومان باید از نژادی پاک و شایسته به دنیا بیایند یا اینکه نطفه های ناپاک و رحم های آلوده نیز می توانند ــ معاذالله ــ  پیامبری را بپرورانند؟

شیعه بر خلاف اهل سنت ، ناپاکی و آلودگی را در حق پدران و مادران پیامبران نیز روا نمی دارد و معتقد است که رسول خدا و بلکه تمامی پیامبران باید از نژادی شایسته،پدرانی موحد و مادرانی پاکدامن ولادت یافته باشند.این یک شمای کلی از پدران پیامبراسلام (ص) است دقت کنیم که حضرت آدم نفر اول است  و حضرت خاتم نفر 47 و داخل پرانتز ها مقدار عمر آنان است .

1- آدم (930 سال )             13- شالخ ( 433 )                 25- ادد                     37- غالب 

2- شیث ( 912)                  14- هود ( 474 )                   26- عدنان                38- لوی        

3- آنوش ( 815 )                 15- فالغ ( 239 )                  27- معد                   39- کعب

4- قینان ( 910 )                16- آرغو ( 239 )                    28- نزار                    40- مره

5- مهلائیل ( 890 )             17- ساروغ ( 230 )                 29- مضر                  41- کلاب

6- یرد ( 962 )                    18- ناحور ( 240 )                30- الیاس                  42- قصی

7- ادریس ( عروج 536 )        19- تارخ( 205 )                  31- مدرکه                   43- عبدمناف

8- متوشلخ ( 887 )            20- ابراهیم ( 175 یا 200 )        32- خزیمه                44- هاشم

9- لمک ( 800 )                  21- اسماعیل                     33- کنانه                   45- عبدالمطلب

10- نوح ( 1300 )                22- قیدار                             34- نضر                   46- عبدالله

11- سام ( 400 )                23- همیسع                         35- مالک              47- محمد (ص )

12- ارفخشذ ( 405 )           24- اد                                 36- فهر

 اما  سلسله نسب حضرت قیس عبدالرشید از عهد قیس تا عهد ساؤل ابن قیصی پادشاه اسرائیل (ع) : قیص بن عیض بن سلون بن عتبه بن نعیم بن مره بن جلندر بن سکندر بن زمان بن عین بن بهلول بن سلم بن صلاح بن قاروج بن عتم بن فهلول بن کرم بن عمیل بن خذیفه بن منهال بن فیض بن علم بن اشموئیل بن هارون بن قمرود بن الی بن صلیب بن طلل بن لوئی بن عامیل بن تارج بن ارزند بن مندول بن مسلم بن افغناه بن ارمیاه بن ساؤل الملقب ملک طالوت پادشاه اسرائیل علیه السلام

باتفاق مورخین اهل اسلام و اهل کتاب ملک طالوت یا ساؤل بن قیصی پادشاه عظیم الشان اسرائیل ازسبط بنیامین بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل ا... (ع) است . اسحاق در 97 سالگی ابراهیم به دنیا می آید و به اسرائیل یعنی بنده ی خدا یا همان عبدالله لقب می یابد. همه ی بنی اسرائیل از طریق فرزندان دوازده گانه ی یعقوب بن اسحاق به او بر می گردند.بنابراین پیامبر اسلام (ص) از نسل قیدار ابن اسماعیل ابن ابراهیم (ع) و حضرت قیص از نسل بنیامین ابن یعقوب ابن اسحق ابن ابراهیم (ع) است و بلافاصله دعوت پیامبر اسلام را پذیرفته و دین اسلام را انتخاب می نماید. ملاحظه می فرمایید اینکه می گویند ابراهیم پدر ادیان توحیدی است به خاطر همین است که هم اسماعیل و پیامبر اسلام به وی بر می گردند و هم تمام انبیای بنی اسرائیل که کم هم نیستند.

 تاریخ نویسان در تعداد و اسامی افراد از حضرت آدم تا اسماعیل و از حضرت عدنان تا خود پیامبر هیچ تردیدی ندارند و تنها ابهامی که وجود دارد در تعداد و اسامی این زنجیره ازقیدار فرزند اسماعیل تا عدنان می باشد. ما در این نسب به روایت ام سلمه از پیامبراستناد کرده ایم و بر اساس نقل او ردیف های 22 تا 25 را ذکر کرده ایم.  ام سلمه همسر گرامی پیامبر (ص) می گوید: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: "...عدنان هوأد بن أدد بن الیسع بن الهمیسع بن سلامان بن نبت بن حمل بن قیدار بن إسماعیل بن إبراهیم (ع) بن تارخ بن تاخور بن ساروخ بن أرعواء بن فالغ بن عابر و هو هودع بن شالخ بن أرفخشد بن سام بن نوح (ع) بن لمک بن متوشلخ بن أخنوخ و یقال أخنوخ و هو إدریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم (ع) أبی البشر".[1] بنابر این، پدر ابراهیم تارخ و آزر عموی او است.[2]

بی گمان مشرکان و بت پرستان دشمنان خداوند محسوب می شوند و بر هر مسلمانی واحب است که از دشمنان خدا برائت جوید نه این که نسبت به آنها ملاطفت و عطوفت به خرج دهد، از این رو می بینیم که ابراهیم بعد از آن که برایش روشن شد که عمویش دشمن خداوند است، از او برائت جست، خداوند از ابراهیم خلیل الله چنین نقل می کند: "فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ"؛ امّا هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بیزارى جست.[3]

پدران و اجداد پیغمبر(ص) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم(ع) هم همین است; زیرا ابراهیم(ع) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.

جالب توجه است که در قرآن مجید، انبیایی همانند ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، موسی و دیگر پیامبران همه مسلمان معرفی شده و به دین اسلام اعتقاد داشته اند (4) .

اولین پیامبر الهی یا شیخ الانبیاء حضرت آدم علیه السلام نیز در مورد اسلام و پیامبر آن آگاهی داشته، چنانکه در «انجیل » (5) ، «برنابا» می خوانیم:«همین که خلقت آدم تمام شد و به پا ایستاد نوشته ای را در فضا دید که چون خورشیدی می درخشد و چنین نوشته بود، «لااله الاالله محمد رسول الله » و خداوند فرمود: محمد رسول الله فرزند تو است که سالها پس از این به جهان خواهد آمد و به زودی پیغمبر من خواهد شد که همه چیز را به خاطر او آفریدم . پس آدم پیش خدا زاری کرد که این نوشته را بر انگشتهای دست من نقش کن و سپس آدم این کلمات را با مهر پدری بوسید و به چشم کشید و گفت فرخنده باد آن روزی که تو به دنیا روی خواهی آورد» (6) .


پیامبر بزرگ الهی حضرت عیسی علیه السلام به آمدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنین بشارت می دهد: (از ترجمه آقای مکارم استفاده شود) .«من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و حقانیت کتاب تورات را که مقابل من است، تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسولی که نامش احمد است بیاید» . (7) آن حضرت در انجیل برنابا، بارها مژده آمدن پیامبر اسلام را داده و به کرات به نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله اشارت فرموده اند (8) .اضافه می شود که «هرقل » ; قیصر (9) روم، در جواب نامه پیامبر که او را دعوت به اسلام فرموده بودند نوشت: «به راستی من گواهی می دهم که تو فرستاده خدائی، تو را در انجیل نزد خود می یابیم، عیسی بن مریم ما را به تو مژده داده است » (10)


حفظ و حراست از نور محمدی صلی الله علیه و آله واجب مهمی بر عهده پیامبران الهی بوده است چنانکه «ارمیا» و «یوحنا» ، از سوی خداوند مامور شدند «معدبن عدنان » (جد بیستم پیامبر اسلام) را جهت تداوم نور محمدی صلی الله علیه و آله در صلب پدران، از شر جبار خونریزی مانند «بخت النصر» حفظ و به تربیتش اقدام نمایند . چگونگی اینکه بخت النصر حاکم امپراطوری بعد از کوبیدن بنی اسرائیل و به اسارت گرفتن هجده هزار نفر از آنها که در میانشان هزار پیامبر بود (11) (و همین اسرا بودند که بعدها توسط کورش هخامنشی با فتح بابل، آزاد شده و به بیت المقدس بازگشتند و لذا نام کورش به تقدیر و بزرگداشت، به عنوان مسیح خدا در تورات ثبت شد . (12) ) جهت تصرف عربستان عازم گردید . «بخت النصر» میان ایله و ابله سپاهی فراهم آورد که وارد سرزمین عرب شدند و هرچه جنبنده بود بکشتند و خدای تعالی به «ارمیا» و «یوحنا» وحی کرد که خدا قوم شما را بیم داد و بس نکردند و پس از پادشاهی، بندگان شدند و پس از عیش نعیم به گدایی افتادند و مردم عرب را نیز بیم دادم اما لجاجتشان بیفزود و بخت النصر را بر آنها تسلط دادم که انتقام بگیرم، اینک «معد بن عدنان » را دریابید که محمد از فرزندان اوست که در آخر الزمان وی را برانگیزم و پیامبری را بدو ختم کنم و «معد» را به وی عزت دهم » .


دو پیامبر برون شدند و زمین برای آنها پیچیده شد (مسافتشان کوتاه گردید طی الارض) و از بخت النصر پیش افتادند و «عدنان » را بدیدند و به سوی «معد» رفتند و وی دوازده ساله بود و وی را بر براق سوار کردند و در ساعت به حران رسیدند و در حران به نزد خود به تربیتش همت گماشتند . «بخت النصر» از عربان کشتار بسیار کرد و سرزمین عرب، ویران ماند و چون «بخت النصر» بمرد، «معد بن عدنان » با جمعی از پیامبران بنی اسرائیل به قصد حج به مکه باز آمده همگان حج به جای آوردند . «معد» دختر «جرهم بن جرهمه » را به زنی گرفت و «نزار» پسر «معد» از او زاده شد» (13) 

در طول تاریخ پادشاهان و ستمگران زیادی قصد کعبه (14) ، (15) کردند که یا مانند «ابرهه » جان بر سر آن نهادند یا سر بر آستان آن سودند و به دورش گردیدند . راستی چه سری در این چهار دیواری است که گردنکشان و خونریزانی همچون اسکندر مقدونی (که خود را خدا می دانست) (16) و «تبع » را به احترام و طواف وا می دارد؟ «دینوری » آورده است:

«اسکندر، از یمن آهنگ تهامه (زمین مکه را تهامه گویند) (17) کرد و در آن هنگام، قبیله «خزاعه » ساکن مکه و بر آن شهر چیره بودند . «نضر بن کنانه » (جد سیزدهم پیامبر اسلام) نزد اسکندر آمد و اسکندر از او پرسید چرا باید این گروه از «خزاعه » در حرم مکه ساکن باشند؟ و «خزاعه » را از مکه بیرون راند و مکه را مخصوص «نضر» و فرزندان کنانه قرار داد . اسکندر حج خانه کعبه گزارد و میان فرزندان «معد بن عدنان » که ساکن حرم بودند جوایز و بخششهایی پخش کرد و از جده از راه دریا آهنگ سرزمینهای مغرب نمود» (18) .

فردوسی آمدن اسکندر به مکه را چنین نظم نموده است:

سکندر بیامد بسوی حرم

گروهی برو شاد و بهری دژم

ابا ناله و بوق و با پیل رفت

بدیدار جای سماعیل رفت

که خان حرم را برآورده بود

بدو اندرون رنجها برده بود

خداوند خواندش ببیت الحرام

بدو شد تو را راه یزدان (19) تمام ...

«نضر» نبیره «اسماعیل » پیامبر، پیش اسکندر رفته از ظلم و ستم خزاعه نسبت به فرزندان اسماعیل بنالید:

سکندر ز نضر این سخنها شنید

ز تخم خزاعه هر آنکس که دید

همه کشت و بستد حجاز و یمن

برای و بمردان شمشیر زن

نژاد سماعیل را برکشید

هر آنکس که او مهتری را سزید

پیاده بیامد ببیت الحرام

سماعیلیان زو شده شادکام

بهر وی که برداشت قیصر ز راه

همی ریخت دینار گنجور شاه ... (20)

دکتر «سید حسین صفوی » نیز با توضیحات مفصل، داستان رفتن اسکندر به مکه را از مجعولات دانسته و شعرهای فردوسی در این مورد را خلاف واقع می پندارند (21) ، (22) .


 جالب اینکه هم اجداد پیامبر اسلام و هم اجدادحضرت قیص عبد الرشید از پادشاهی بخت النصر در امان نبودندو پیامبراسلام در جریان کوچ اجداد قیس بوده است چرا که پیامبر اسلام(ص) به یکی از صحابه خود به نام خالد می فرمایند گروهی از قوم بنی اسرائیل چون از صدمه بخت النصر بابلی از ممالک شام و بیت المقدس جلا وطن شدند طایفه قلیلی از ایشان متوجه ممالک عجم گشته و در جبال غور و فیروزه که واقع ولایت خراسان امروزی است اقامت ورزیدند   باید که ایشان را از نبی آخر الزمان آگاه گردانی و بدین متین اسلام بخوانی خالد حسب الامر به آن گروه مکاتبه و چون نوشته خالد به آن گروه صاف دل رسید و در کتب سماوی یافته بودند که پیامبر آخرالزمان که خاتم انبیاء است از نسل قیدار و از قوم عرب است بلا تامل اجابت کردند و چند کس از بزرگان آن طائفه که بزرگترین ایشان قیس نام داشت و نسب او با 37 واسطه به ملک طالوت و با 45 واسطه بحضرت ابراهیم خلیل ا... و به 63 واسطه بحضرت آدم (ع) می رسد از جبال غور روانه به مدینه می گردد و به توسط خالد به خدمت رسول ا... (ص) مشرف شده و مسلمان می شوند.


 پیامبر اسلام (ص)از سرعت نمودن ایشان برای قبول دین اسلام و ننمودن تأمل در آن بسیار خوشدل گشته فرمودند که قیس اسم عبرانی است و من قیس را عبدالرشید نام کردم و به طایفه آن فرمودند که شما از نسل ملک طالوت هستید و او را حقتعالی در قرآن مجید به خطاب ملکی یاد کرده در حق او طالوت ملکا فرموده است پس باید که مردم شما را ملک گویند. از آن باز مردم عرب او را ملک عبدالرشید میخوانند .


چون در آن ایام پیامبر اسلام عازم فتح مکه بودند ملک عبدالرشید را با طایفه نو مسلمان افاغنه بهمراه خالد برای غزوه تعیین فرمودند و در روز فتح مکه هنگامیکه عکرمه بن ابو­جهل و دیگر شجعان قریش بر لشکر خالد که مقیم دیری بود که آنرا الحال دیر خالد میگویند حمله کردند و ضرب شمشیر سلیمانیان خورده واپس سمت مکه رو بگزیر نهادند و خالد و لشکرش تا کوچها شهر مکه تعاقب اوشان بعمل آورده و در آن معرکه چندین کس از قریش بر دست ملک عبدالرشید به جهنم رسیدند.


 چون خبر شجاعت و همت قیس عبدالرشید بآنحضرت رسید بر زبان وحی ترجمان گذشت که از نسل این مرد سلسله عظیمه پیدا خواهد شد که استحکام دین من کنند و مثل این مرد در استحکام و قوت چوب بطان کشتی است که قوام کشتی و حجاز بران میباشد ولی بطان کشتی دین من است فقط ازان باز عرب عبدالرشید را بطان گفتند و لفظ بطان ببار موحده تحتانی و طاء مهمله ممدوده حطی و حرف نون بلغت عربی است و معنی بطان بفارسی زیرین است یعنی زیرین کشتی که در باطن آب می باشد یعنی در زیر آب می باشد و بزبان هندی آن تخته را سخان کشتی می گویند.


آورده اند که هنگامیکه آن حضرت قیس عبدالرشید را مشابهت بطان دادند متصل آن از زبان مبارک فرمودند که از نسل این مرد شجعان و بهادران قتال و جلاوت و مردان صاحب حال و قال اهل معرفت و وحدت بظهور آیند فقط و شک نیست که موافق فرموده آنحضرت صلی الله علیه وسلم هزاران مردان موصوفین بصفات مذکوره بظهور رسیده و میرسند واین به اثبات رسیده و می رسد امید واثق است که مردم موصوف باین اوصاف ازین طائفه تا قیامت منقطع نخواهند شد.


چون حضرت پیامبر (ص) بعد فتح مکه با نصرت و ظفر به مدینه مراجعت فرمودند ملک عبدالرشید را بعد تعلیم و تلقین احکام شریعت به مهربانی تمام به وطن رخصت فرموده ارشاد فرمودند که در دیار غورستان رفته مردم غورستان را به دین اسلام دعوت نماید و با منکران دین جهاد و قتال نماید و چون به غورستان رسید مردم را به قبول دین اسلام ترغیب و تحریض نموده اکثر ساکنان غورستان از افاغنه و غوریان ضحاک نژاد و دیگر مردم گرد نواح آن به دلالت او مشرف به دین اسلام گشتند و تمامی مردم غورستان مقدم حضرت  قیس عبدالرشید پطان را به سبب حصول شرف صحبت نبوی حصول خطاب و القاب بزرگی از جانب نبوی واجب التعظیم والا طاعت دانسته سرداران و رعایا سر به اطاعت حکم او زیر نهاده و گوش به سخن او داشته حسب الحکم جهادها متواتره با کفار مردمان کوهستان و دامن آن کوه بعمل آورده آن کوه و دامانش را از حدود هرات تا حدود قندهار به ضرب سیوف از کفار تاجیک و غیره صاف و پاک نموده می رفتند و می زدند تا آنکه زیر لوای حضرت قیس عبدالرشید جهاد کنان به میان کوه کلان واقع سرحد هندوستان که در این وقت تخت سلیمان و قیسی غر گفته می شود و رسیده آن را از مخالفان دین اسلام خالی ساختند و هم از این سبب آن کوه به قیسی غر تسمیه یافت و روایتی آنست که آن حضرت نیز بر قلعه آن کوه وفات یافته و همدران کوه مدفون شدند.(23)

اینکه حضرت قیس بلافاصله دعوت پیامبر اسلام (ص) را پذیرفته و به سمت مکه و مدینه حرکت و به حضورپیامبر (ص) رسیده و بلاتامل اسلام اختیار و حضرت از زبان مبارک القابی برایشان نهاده و از طایفه شان به نیکی یاد و با مهربانی ایشان را راهی وطنش می نماید نشان از ارادت خاص دو بزرگوار به همدیگر هست  .

 منابع:

[1] طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 6.

[2] کلینی، روضه کافى، ترجمه کمره‏اى، ج ‏2، ص 327، چاپ دار الکتب الاسلامیة، تهران، سال 1365 هـ ش.

[3] توبه، آیه 114.

4) سوره بقره آیه 140، سوره آل عمران آیه 68 .

5) انجیل یعنی بشارت، مژده، خبر خوش .

6) انجیل برنابا ص 6 - 125 (ترجمه مرتضی فهیم، ناشر مترجم بی تاریخ) .

7) سوره صف آیه 6 .

8) انجیل برنابا، صفحات مختلف .

9) درباره عنوان قیصر، مسعودی می نویسد: «اغسطس نخستین کس از شاهان روم بود که قیصر نام یافت . قیصر به معنی شکافته است زیرا مادر وی بمرد و آبستن او بود و شکمش بشکافتند (و او را بیرون آوردند) این پادشاه در ایام خویش می بالید که زن، او را نزاده است . ملوک بعدی روم نیز که از فرزندان او بودند و او دومین پادشاه رومیان بود، به این کار و حکایت مادرشان می بالیدند و نام همه ملوک روم که پس از وی آمدند قیصر شد» . مروج الذهب مسعودی ج 1 ص 302 (ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران چاپ سوم 1365) .

10) تاریخ یعقوبی ج 1 ص 443 (ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی تهران چاپ سوم 1362) .

16) بابل را به نام یکی از دهکده های آن نامیده اند که بابل نام دارد و بر ساحل یکی از نهرهای فرات در عراق است . در این دهکده چاهی بزرگ است که به چاه دانیال پیامبر معروف است ... بسیاری از کسان بر این رفته اند که به موجب حکایت خدای تعالی که این دهکده را بابل نام داده و فرشته هاروت و ماروت در همین دهکده هستند . (مروج الذهب، مسعودی ج 1 ص 218) نام بابل و هاروت و ماروت در سوره بقره آیه 102 آمده است .

11) تاریخ یعقوبی ج 1 ص 78 . نیز ر . ک (رجوع کنید): تورات، کتاب دوم تواریخ ایام، باب 36 .

12) تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب 44 و 45 .

13) تاریخ طبری، ج 2، ص 475 تا 477، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم 1362 - العبر، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 282، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول 1363)

14) کعبه از کعب به علت بلندی آن می آید .

15) مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 696، ترجمه محمد پروین گنابادی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران چاپ پنجم 1366 .

16) تاریخ ایران باستان، پیرنیا، ج 2، ص 1740، انتشارات دنیای کتاب، تهران چاپ سوم 1366 .

17) تاریخ بلعمی، ص 982، فارسنامه ابن بلخی، ص 106، تصحیح لیسترانج، انتشارات دنیای کتاب، تهران چاپ دوم 1363 .

18) اخبار الطوال، ص 59، دینوری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران چاپ اول 1364 .

19) یزدان از یجتا، شایسته ستایش از ریشه . yaz یزتا، یا ایزتا مفرد و یزتا نام جمع آن است و یزدان، مصغر یزتا . نام بعضی ایزدان باید گرفته شود و در ایران، محض اظهار احترام، مفرد را جمع می گفتند چون «شما» به جای «تو» و به همین ملاحظه «شاه » را به جای «بغ » (سرور و بزرگ) «بغان » خطاب می کردند . یزتا در اصل نسبت به ایزدان کمتر از اهورا مزدا استعمال می شد ولی بعدا به خدای یگانه نیز «ایزد» گفتند چنانکه اکنون خداوند را ایزد نیز می گوئیم . (کشورداری و جامعه ایران در زمان ساسانیان، عباس مهرین ص 136 . مؤسسه مطبوعاتی عطائی، تهران بی تاریخ) نام شهر یزد از یزدان یا ایزد آمده است . جهت توضیح بیشتر کلمه ایزد و یزدان ر . ک: آناهیتا پور داود ص 418 و 419 (انتشارات امیر کبیر، تهران چاپ اول 1342) .

20) شاهنامه، ج 5، ص 79 و 80، انتشارات حبیبی، تهران چاپ سوم 1363 .

21) در اینکه واقعا اسکندر به مکه رفته یا نه؟ به کلیه منابعی که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته اند، رجوع شد و غیر از مطلب دینوری و ابیات فردوسی خبری بدست نیامد .مرحوم «پیر نیا» فقط اشاره می نماید که اسکندر در آخرین روزهای زندگیش در صدد رفتن (تاختن) به عربستان برآمد و دستوراتی نیز صادر نمود اما اجل مهلت این اقدام را به وی نداد . (تاریخ ایران باستان، ج 2، ص 1926 و 1940) .

22) اسکندر و ادبیات ایران، سید حسن صفوی، ص 146 تا 148، انتشارات امیر کبیر، تهران چاپ اول 1364 .

23)تواریخ خورشید جهان ، شیر محمد خان ، ص 60 و 61 ، مکتب حقانیه چاپ پاکستان سال 1311هجری شمسی

 




موضوع مطلب :


جمعه 92 آبان 10 :: 12:16 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

     طالوت از سوی پیامبر زمانش (اشموئیل) بنا به وحی یا الهام، به فرماندهی و سروری قوم بنی اسرائیل منصوب شد، و او را نخستین پادشاه بنی اسرائیل می دانند. وی در تاریخ یهود به نام «شائول» معروف بوده و قرآن او را «طالوت» نامیده است. 

فهرست مندرجات

1 - مروری اجمالی بر معنای طالوت

2 - یاد کرد قرآن از طالوت

3 - ماجرای پادشاهی طالوت

4 - پانویس

مروری اجمالی بر معنای طالوت

     "طالوت" اسم عجمی [1] (غیر عربی) (عبری یا سریانی) و "عَلَم" است و در لغت به معنی مطلوب بوده و نام "شاؤل بن قیس" از نوادگان بنیامین فرزند حضرت یعقوب(ع) می باشد، [2] وی اولین پادشاه بنی اسرائیل است که در بعضی علوم متبحر بوده و دارای جثه‌ای بزرگ، خوش هیکل، قوی، قهرمان و شجاع بوده است. [3] نام طالوت دو بار در قرآن آمده است، وی ابتدا شهرتی نداشت و در مصر با پدرش در یکی از دهکده‌ های ساحل رود خانه زندگی می‌ کرد. [4] نقل است بنی اسرائیل بعد از در گذشت موسی (ع) مرتکب گناهان شده و از فرمان خدا، سر پیچی می ‌کردند، خداوند به همین جرم شخصی به نام جالوت را بر ایشان مسلط ساخت، وی بنی اسرائیل را آزار می ‌داد و آن‌ ها را از سرزمین شان بیرون می‌ کرد. احکام تورات را فرو می ‌گذاشت از مردم باج می‌ گرفت، سرانجام خداوند شمعون یا اشموئیل را بر بنی اسرائیل به پیامبری برگزید، [5] بنی اسرائیل از او خواستند تا رهبر و امیری برای آنها انتخاب کند تا همگی تحت فرمان و هدایت او با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفت? خود را باز یابند. [6] [7] 

یاد کرد قرآن از طالوت

    اشموئیل با آنکه می‌ دانست قوم او پیمان شکن هستند و از جهاد سر باز خواهند زد به فرمان خدا، طالوت را به فرماند هی آنان انتخاب کرد: 

« وَقالَ لَهُم نَبیهُمْ اِنّ الله قَدْ بَعَثَ لَکمْ طالوتَ مَلِکاً ». [8] «و پیامبر شان به آنها گفت خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث و انتخاب کرده است » 

بنی اسرائیل که سابقه در خشانی در طول تاریخ زندگی ‌شان نداشتند باز دست به بهانه جویی زدند و برای فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتی از نظر نسب و ثروت لازم می ‌دانستند که در طالوت هیچ کدام یافت نمی ‌شد. نه از خاندان لاوی پسر یعقوب بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا بود که سابق? حکومت داشتند، بلکه از خاندان بنیامین، مردی گمنام و تهی دست بود، بنابر این بنی اسرائیل اعتراض کردند که ما از او سزاوار تریم. [9] [10] 

اشموئیل در پاسخ آنها گفت: «قالَ اِنَّ الله اصطَفاهُ عَلَیکم وَزادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلمِ وَالجِسمِ». «گفت خدا او را بر شما بر گزیده و او را در علم و (قدرت) جسم وسعت بخشیده است ». [11] [12] 

و در ادامه می‌ گوید: 

« اِنَّ ءایةَ مُلکهِ اَنْ یأتیکمُ التّابوتُ فیه سَکینَةٌ مِنْ رَبِکمْ ». [13] «نشان? حکومت او این است که صندوق عهد به سوی شما خواهد آمد (همان صندوقی که) در آن آرامش از پروردگار و...قرار دارد » 

(منظور از تابوت یا صندوق عهد، همان صندوقی است که حضرت موسی (ع) در آن به رود نیل سپرده شد این صندوق در جنگها باعث قوت و آرامش بنی اسرائیل بود ولی مدتی بود که آن را از دست داده بودند). به هر حال بنی اسرائیل با آمدن صندوق عهد، فرمانروایی طالوت را (ظاهراً) پذیر فتند، طالوت فرماند هی سپاه را بر عهده گرفت و به جانب دشمن رفتند، اما برای امتحان سپاه خود و برای اینکه بفهمد چقدر از او اطاعت می‌ کنند به ایشان گفت: 

«اِنَّ اللهَ مُبْتَلیکمْ بِنَهرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمهُ فَاِنّهُ مِنّی اِلّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرفَةً بِیدهِ» 

خداوند شما را به وسیله یک نهر آب آزمایش می ‌کندآنها که به (هنگام تشنگی)از آن بنوشند از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود بیشتر از آن نخورند از من هستند. [14] 

اما قوم پیمان شکن بنی اسرائیل به محض رسیدن به آب تا رفع تشنگی از آن خوردند، به جز عده قلیلی از ایشان که به عهد خویش وفا کردند، بنابر این طالوت اکثریت را رها کرد و با بقیه به سوی جالوت شتافت، در ادامه باز هم از آن تعداد کم، گروهی از کم بودن نفرات سپاه خود اظهار ناراحتی کردند ولی گروهی که ایمانشان قوی ‌تر بود گفتند:«کمْ مِنْ فِئةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فئةً کثیرَةً بِاذنِ اللهِ ».«چه بسیار گروه های کوچک که به فرمان خدا بر گروه های عظیم پیروز شدند». [15] 

به هنگامى که آنها (لشکر طالوت و بنى اسرائیل ) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان است. 

به یقین خداوند چنین بند گانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در آیه بعد مى فرماید: آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت وا داشتند. [16] جمع کثیری از مفسران عدد یاران طالوت را در پیکار با جالوت با تعداد مهاجران و انصار با عدد یاران پیامبر(ص) در جنگ بدر و با شمار اصحاب امام زمان (عج) برابر دانسته و 313 نفر بر شمرده ‌اند. [17] [18] 

ماجرای پادشاهی طالوت

      طالوت مردی بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود اعصابی محکم و نیرومند داشت از نظر قوای روحی نیز بسیار زیرک، دانشمند و با تدبیر بود بعضی علت انتخاب نام طالوت را برای وی همان طول قامت او می دانند ولی با این همه شهرتی نداشت و با پدرش در یکی از دهکده ها در ساحل رودخانه ای می زیست و چهار پایان پدر را به چرا می برد و کشاورزی می کرد. روزی بعضی از چهار پایان در بیابان گم شدند طالوت به اتفاق یکی از دوستان خود به جستجوی آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد این وضع تا چند روز ادامه یافت تا اینکه به نزدیک شهر"صوف" رسیدند. دوست وی گفت ما اکنون به سرزمین" صوف" شهر اشموئیل پیامبر رسیده ایم بیا نزد وی رویم شاید در پرتو وحی و فروغ رأی به گم شده خویش راه یابیم، هنگامی که وارد شهر شدند با اشموئیل برخورد کردند همین که چشمان اشموئیل و طالوت به یکدیگر افتاد میان دلهای آنان آشنایی بر قرار شد. اشموئیل از همان لحظه طالوت را شناخت و دانست که این جوان همان است که از طرف خداوند برای فرماند هی جمعیت تعیین شده هنگامی که طالوت سرگذشت خود را برای اشموئیل شرح داد گفت اما چهار پایان هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت روانه هستند از ناحیه آنها نگران مباش ولی من تو را برای کاری بسیار بزرگتر از آن دعوت می کنم خداوند تو را مأمور نجات بنی اسرائیل ساخته است. طالوت نخست از این پیشنهاد تعجب کرد و سپس با خوش وقتی آن را پذیرفت اشموئیل به قوم خود گفت خداوند طالوت را به فرماندهی شما برگزیده لازم است همگی از وی پیروی نمائید و خود را برای جهاد با دشمن آماده سازید. 

بنی اسرائیل که برای فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتی از نظر نسب و ثروت لازم می دانستند و هیچکدام را در طالوت نمی دیدند لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه می تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوار تریم؟! اشموئیل که آنان را سخت در اشتباه می دید گفت خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگی فرماند هی و رهبری به نیروی جسمی و قدرت روحی است که هر دو به اندازه کافی در طالوت هست و از این نظر بر شما بر تری دارد ولی آنها نشانه ای که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد مطالبه کردند. 

«و قال لهم نبیهم إن آیة ملکه أن یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم و بقیة مما ترک آل موسی و آل هارون تحمله الملائکة إن فی ذلک لآیة لکم إن کنتم مؤمنین». [19] اشموئیل گفت نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهای مهم انبیاء بنی اسرائیل است و مایه دلگرمی و اطمینان شما در جنگها بوده در حالی که جمعی از فرشتگان آن را حمل می نمایند به سوی شما باز می گردد و چیزی نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد آنها با دیدن این نشانه فرماند هی طالوت را پذیر فتند. [20] 

 

                                                                      بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم                                                                      سوره 2: البقرة - جزء 2

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ

آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آنگاه که به پیامبرى از خود گفتند پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم [آن پیامبر] گفت اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد چه بسا پیکار نکنید گفتند چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شده‏ایم پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد جز شمارى اندک از آنان [همگى] پشت کردند و خداوند به [حال] ستمکاران داناست(246)

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

و پیامبرشان به آنان گفت در حقیقت‏خداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنکه ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال گشایشى داده نشده است پیامبرشان گفت در حقیقت‏خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نیروى] بدنى بر شما برترى بخشیده است و خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خدا گشایشگر داناست(247)

وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ

 و پیامبرشان بدیشان گفت در حقیقت نشانه پادشاهى او این است که آن صندوق [عهد] که در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان و بازمانده‏اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهاده‏اند در حالى که فرشتگان آن را حمل مى‏کنند به سوى شما خواهد آمد مسلما اگر مؤمن باشید براى شما در این [رویداد] نشانه‏اى است(248)

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ و چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد گفت‏خداوند شما را به وسیله رودخانه‏اى خواهد آزمود پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست و هر کس از آن نخورد قطعا او از [پیروان] من است مگر کسى که با دستش کفى برگیرد پس [همگى] جز اندکى از آنها از آن نوشیدند و هنگامى که [طالوت ] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است(249)

وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

و هنگامى که با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى(250)

فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ پس آنان را به اذن خدا شکست دادند و داوود جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهى و حکمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى‏کرد قطعا زمین تباه مى‏گردید ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد(251)

تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ               این[ها] آیات خداست که ما آن را بحق بر تو مى‏خوانیم و به راستى تو از جمله پیامبرانى(252)

پانویس

 1. ↑ راغب اصفهانی، مفردات،ج1،ص306    

2. ↑ . مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس،ص 511.

3. ↑ . شبستری،اعلام قرآن، ص 531.

4. ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 231    

5. ↑ . دایره المعارف تشیع،ص 452

6. ↑ بقره(2)،آیه246    

7. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص230    

8. ↑ سوره بقره(2)،آیه247    

9. ↑ تفسیر المیزان،ج2،ص 286    

10. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص 232    

11. ↑ بقره(2)،آیه247    

12. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص 237    

13. ↑ سوره بقره(2)،آیه248    

14. ↑ سوره بقره(2)،آیه249    

15. ↑ سوره بقره(2)،آیه250    

16. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص(245)    

17. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص236    

18. ↑ دایره المعارف تشیع،ص253

19. ↑ سوره بقره(2)،آیه248    

20. ↑ تفسیر نمونه،ج2،ص(231-237)  

 

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 آبان 9 :: 3:40 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی

 

http://www.vivaupload.ir/images/qlvta57bvp5fei9ij8.jpg

جانباز حاج حسین لایق مرادقلی در سال 1345 در روستای دولت آباد شهرستان زابل به دنیا آمد دوران ابتدایی را در این روستا و دوران راهنمایی را در روستای سدکی به اتمام رساند . 2 سال اول دبیرستان را در دبیرستان امام خمینی زاهدان تحصیل و در این مدت بهمراه هم کلاسی هایش اقدام به شعار نویسی و پخش اعلامیه بر علیه رژیم ستمشاهی می نمود .

    در سال 1356 بمنظور ادامه تحصیلات  در کنار برادرش به کرمان رفت و بهمراه برادرشان حاج غلامحسن که قاری قرآن بود به فعالیتهای انقلابی اش ادامه داد حتی در هنگام به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان توسط گارد شاهنشاهی ایشان و برادرشان بهمراه تعدادی از دوستانشان در آن مسجد حضور داشته و در حال برنامه ریزی بودند که بلافاصله متفرق می شوند .

    در سال 1362 به استخدام شهربانی سابق درآمد مهر 1363  بمدت 3 ماه داوطلبانه به جبهه اعزام شد. پس از آن به تهران منتقل و در کلانتری 21 مشغول بکار تا اینکه د ر تاریخ 1365/12/19 به زاهدان  برگشت  و در زندان مرکزی زاهدان به خدمتشان ادامه داد سال 1367 مجددا به جبهه اعزام و همراه شهید میر حسن  میر حسینی و سردار حاج محب فارسی مدتی را  در جبهه مشغول به خدمت بود تا اینکه با تک دشمن بعثی در منطقه عملیاتی شلمچه مجروح و مفتخر به درجه جانبازی 20 درصد می شوند .    حدود چهار سال سابقه  مناطق جنگی و مابقی خدمتشان رادر منطقه عملیاتی درگیر استان مشغول خدمت بودند . ایشان در تاریخ 1388/2/1 از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران بازنشسته می شوند .

 

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 8 :: 7:26 صبح :: نویسنده : محمد مرادقلی